قلمره خوناشام پارت یازدهم
روی تخت بودم یکم گوشیم رو چک کردم ولی اینجا آنتن نمیداد بیخیالش شدم و خابیدم
با صدای در زدن کسی از خاب بیدار شدم
ا/ت: کیه بیا تو
؟!: سلام من خاهر پادشاه یونگ هستم و من رو فرستادم تا اینجا رو به شما نشون بدم
ا/ت: خب باشه ولی میتونم اسمت رو بدونم
؟!: اسم من جولی هست و شما
ا/ت: اسم منم ا/ت هست
جولی: ا/ت میگم میشه با هم دوست بشیم
ا/ت: آره چرا که نه منم به دوستی نیاز دارم آخه از وقتی آرام...
جولی: ببینم آرام کیه!؟
ا/ت: هیچی من که نگفتم آرام گفتم آرام باش
یا خدا به خیر گذشت آخه این چه سوتی بود بابا
ویو ا/ت
من الان نزدیک چهار هفتس که اینجام و اینجا خیلی آدمای خوبی داره مخصوصا جولی که منو به یاد آرام میندازه ولی چند روزه که حموم نکردم خجالت میکشم به جولی بگم نمیدونم چطوری موهای زاعد بدن رو بگیرم نمیدونم هم چجوری باید برم حموم نمیدونم باید چیکار کنم خیلی وضع کثیفی بود غرق فکرام بودم که جولی اومد تو
جولی: ا/ت من میخام برم پیش رود خونه شنا کنم اگه تو هم میخای میتونی با من بیای
ا/ت: خدارو شکر چرا نیام بیا لباس هام رو جمع کنیم با هم بیرم
لباسام رو جمع کردم بعد با جولی رفتیم که از پادشاه مین اجازه بگیریم و اون گفت که زود برگردیم ماهم قبول کردیم و رفتیم رود خونه
آبش خیلی سرد بود میترسیدم برم داخل آب که جولی منو هول داد و افتادم یکدفعه حس کردم بهم شک واری شد ولی بعدش عادت کردم خیلی خوش گذشت من و جولی کلی هم دیگرو خیس کردیم و آب بازی کردیم
بعد یه پسری اومد پیشمون و میخاست بهم حمله کنه که جولی جلوشو گرفت
جولی: آهای آرتنیس داری چیکار میکنی
آرتنیس: اونی که پیشته یه خوناشامه و شاید بهت آسیب بزنه چرا ازش دفاع میکنی
جولی: هی حرف دهنت رو بفهم این دوست منه و تو حق نداری این طوری بهش بگ
ا/ت: همون پسری که اسمش آرتنیس بود دست جولی رو گرفت و با خودش برد
منم داشتم شنا میکردم که یا آبشار کوچیک دیدم که شبیه در بود رفتم پیشش که دیدم یه غار اونجاست رفتم داخل که یه.....
با صدای در زدن کسی از خاب بیدار شدم
ا/ت: کیه بیا تو
؟!: سلام من خاهر پادشاه یونگ هستم و من رو فرستادم تا اینجا رو به شما نشون بدم
ا/ت: خب باشه ولی میتونم اسمت رو بدونم
؟!: اسم من جولی هست و شما
ا/ت: اسم منم ا/ت هست
جولی: ا/ت میگم میشه با هم دوست بشیم
ا/ت: آره چرا که نه منم به دوستی نیاز دارم آخه از وقتی آرام...
جولی: ببینم آرام کیه!؟
ا/ت: هیچی من که نگفتم آرام گفتم آرام باش
یا خدا به خیر گذشت آخه این چه سوتی بود بابا
ویو ا/ت
من الان نزدیک چهار هفتس که اینجام و اینجا خیلی آدمای خوبی داره مخصوصا جولی که منو به یاد آرام میندازه ولی چند روزه که حموم نکردم خجالت میکشم به جولی بگم نمیدونم چطوری موهای زاعد بدن رو بگیرم نمیدونم هم چجوری باید برم حموم نمیدونم باید چیکار کنم خیلی وضع کثیفی بود غرق فکرام بودم که جولی اومد تو
جولی: ا/ت من میخام برم پیش رود خونه شنا کنم اگه تو هم میخای میتونی با من بیای
ا/ت: خدارو شکر چرا نیام بیا لباس هام رو جمع کنیم با هم بیرم
لباسام رو جمع کردم بعد با جولی رفتیم که از پادشاه مین اجازه بگیریم و اون گفت که زود برگردیم ماهم قبول کردیم و رفتیم رود خونه
آبش خیلی سرد بود میترسیدم برم داخل آب که جولی منو هول داد و افتادم یکدفعه حس کردم بهم شک واری شد ولی بعدش عادت کردم خیلی خوش گذشت من و جولی کلی هم دیگرو خیس کردیم و آب بازی کردیم
بعد یه پسری اومد پیشمون و میخاست بهم حمله کنه که جولی جلوشو گرفت
جولی: آهای آرتنیس داری چیکار میکنی
آرتنیس: اونی که پیشته یه خوناشامه و شاید بهت آسیب بزنه چرا ازش دفاع میکنی
جولی: هی حرف دهنت رو بفهم این دوست منه و تو حق نداری این طوری بهش بگ
ا/ت: همون پسری که اسمش آرتنیس بود دست جولی رو گرفت و با خودش برد
منم داشتم شنا میکردم که یا آبشار کوچیک دیدم که شبیه در بود رفتم پیشش که دیدم یه غار اونجاست رفتم داخل که یه.....
۸.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.