love inother style پارت28
#love_inother_style #پارت28
#ویکی #یونگ
ویکی
زینگگگ
دستمو انداختم و خاموش کردم زنگ گوشی رو به سمت دسشویی رفتم بعد از پایان عملیات و شستن دست وصورت اومدم بیرون موهامو شونه کردم سوشرتمو پوشیدم رفتم پایین
من:سلاااام
مامان:صبحت بخیر باشه دخترم بیا غذا بخور
من:نه مامان دیرم داره میشه میشه واسم تا کفشامو میپوشم ساندویچ درست کنین؟!
مامان:باشه عزیزم برو
بند کفشامو میبستم که مامان ساندویچ گذاشت تو کیفم
مامان:یادت نره غذا برداری اونجا خیره نباش باشع
من:چشووم به
مامان:این دانش آموزایی جدید بد روت تأثیر گذاشتنااا
من:آره حالا بده یا خوب
مامان:خوب برو دیرت شد
بابا رسوندم بعد از الیزا رسیدم.نشستم سرجام که یونگ وبک وساکونو اومد موهاش چرا کوتاه شده؟؟؟
من:ساکونو موهات
دیدم حال هر سه تاشون گرفته شدش
ساکونو:به خاطر خر بازی بعضیا کوتاهش کردم.مجبور شدم یعنی
یونگ:باید بهم میگفتی
ساکونو:ول کن تو باید اول ازم میپرسیدی باهات حرف ندارم
بک:ام..
ساکونو:توام همینطور بکا
امروز عجیب منطقی بود رفت ونشست سرجاش
**//**//**
یونگ
من چمیدونستم خوب وای حالا قهرم کرده خانوم واسه من همه بچه ها اومدن نشستن دبیر اومد و شروع کرد به درس دادن چنان مخم درگیر بود که هیچی نفهمیدم از درس کلاس تموم شد اومدم برم پیشش که زود تر دست نینا رو گرفت و رفت بیرون کلاس خلوت شدش پوفی.کردم رفتم دنبالش تو حیاط بودم که صدایی شنیدم پسری که ازش بدم میومد گیر داده بود به یکی از دخترا رفتم سمتش هرچی نباشه قول داده بودم دیگه از دخترا مواظبت کنیم
وانگ:هیع چه قیافه پوکری داری تو؟! ولی خیلی خوشگلی اشکال نداره میخوامت
دستشو گرفت اعصابم بهم ریخت دست وانگ از دستایی ویکی جدا کردم
من:بهتر دستتو رویی دخترایی که تحت حمایت ما هستن نزاری
وانگ:چی میشه مثلا
ویکی:جناب..
من:هیععع عقل نداری دیگه من هنوز از بلایی که سر برادرم بک آوردی آروم نشدم دستتو اینجوری میکنم
پیچش دادم
من:یه فشار کوچیک میارم قلمش میکنم گمشو
رفتش
من:متأسفم بابت بعضی از دانش آموز هایی این مدرسه دیگه برو سر کلاس
راهمو کج کردم
ویکی:ممنون بابت کمکت
خنده ای کردم و رفتم
#ویکی #یونگ
ویکی
زینگگگ
دستمو انداختم و خاموش کردم زنگ گوشی رو به سمت دسشویی رفتم بعد از پایان عملیات و شستن دست وصورت اومدم بیرون موهامو شونه کردم سوشرتمو پوشیدم رفتم پایین
من:سلاااام
مامان:صبحت بخیر باشه دخترم بیا غذا بخور
من:نه مامان دیرم داره میشه میشه واسم تا کفشامو میپوشم ساندویچ درست کنین؟!
مامان:باشه عزیزم برو
بند کفشامو میبستم که مامان ساندویچ گذاشت تو کیفم
مامان:یادت نره غذا برداری اونجا خیره نباش باشع
من:چشووم به
مامان:این دانش آموزایی جدید بد روت تأثیر گذاشتنااا
من:آره حالا بده یا خوب
مامان:خوب برو دیرت شد
بابا رسوندم بعد از الیزا رسیدم.نشستم سرجام که یونگ وبک وساکونو اومد موهاش چرا کوتاه شده؟؟؟
من:ساکونو موهات
دیدم حال هر سه تاشون گرفته شدش
ساکونو:به خاطر خر بازی بعضیا کوتاهش کردم.مجبور شدم یعنی
یونگ:باید بهم میگفتی
ساکونو:ول کن تو باید اول ازم میپرسیدی باهات حرف ندارم
بک:ام..
ساکونو:توام همینطور بکا
امروز عجیب منطقی بود رفت ونشست سرجاش
**//**//**
یونگ
من چمیدونستم خوب وای حالا قهرم کرده خانوم واسه من همه بچه ها اومدن نشستن دبیر اومد و شروع کرد به درس دادن چنان مخم درگیر بود که هیچی نفهمیدم از درس کلاس تموم شد اومدم برم پیشش که زود تر دست نینا رو گرفت و رفت بیرون کلاس خلوت شدش پوفی.کردم رفتم دنبالش تو حیاط بودم که صدایی شنیدم پسری که ازش بدم میومد گیر داده بود به یکی از دخترا رفتم سمتش هرچی نباشه قول داده بودم دیگه از دخترا مواظبت کنیم
وانگ:هیع چه قیافه پوکری داری تو؟! ولی خیلی خوشگلی اشکال نداره میخوامت
دستشو گرفت اعصابم بهم ریخت دست وانگ از دستایی ویکی جدا کردم
من:بهتر دستتو رویی دخترایی که تحت حمایت ما هستن نزاری
وانگ:چی میشه مثلا
ویکی:جناب..
من:هیععع عقل نداری دیگه من هنوز از بلایی که سر برادرم بک آوردی آروم نشدم دستتو اینجوری میکنم
پیچش دادم
من:یه فشار کوچیک میارم قلمش میکنم گمشو
رفتش
من:متأسفم بابت بعضی از دانش آموز هایی این مدرسه دیگه برو سر کلاس
راهمو کج کردم
ویکی:ممنون بابت کمکت
خنده ای کردم و رفتم
۳.۵k
۰۷ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.