پنداشتی که کوره ی سوزان عشق من

پنداشتی که "کوره ی سوزان" ، عشق من
دور از نگاه گرم تو، خاموش می شود؟
پنداشتی که یاد تو ، این یاد دلنواز !
در تنگنای سینه، فراموش می شود؟!
تو رفته ای که بی من، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو، شب ها سحر کنم !
تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی
من مانده ام که عشق تو را، تاج سر کنم !
روزی که پیک مرگ، مرا می برد به گور
من شب چراغ عشق تو را ، نیز می برم
دیدگاه ها (۳۲)

مـــــن از تــو سهمــی ندارمدلتنگـــمامـــا نمیتـوانـم تـو ر...

گر نمی مانی ؛ نیا ؛ بیهوده آشـــــوبَم نکنمن به تنهــا بودَ...

ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ....ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ " ﺗــــــــﻮ " ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ " ﺗــ...

حتی ا گر یک آرزو باقی بمانی باید ببینند از تو در شعرم نشانیآ...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

ای حسیـن!در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی ، می ‌ب...

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط