پارت ۲

بلاخره ولم کردند البته در حد یک عکس گرفتن بهم تجاوز کردند. برگشتم خونه و تا تونستم گریه کردم تا بلاخره خوابم برد...
(نامجون ویو)
در حدی اعصابم خورد بود که با چیزی که تو گوشیم دیدم نمی‌تونستم درست فکر کنم. سریع رفتم خونه با دادی که زدم صدام تو کل خونه پیچید
-ا/ت بیا اینجاااااا(با داد)
+بله؟ (ترسیده)
-میدونستم تو هرز.ه ای بیش نیستی(داد)
+چی؟
-چی واست تو این زندگی کم گذاشتم که اینطور بهم خیانت میکنی؟(داد)
+من بهت خیانت نکردم(گریه و ترس)
-منو خر فرض نکن(داد)
+بزار توضیح..
-ساکت..دیگه نمیخواهم چیزی بشنوم(داد)
+چرا الکی حرف میزنی؟
-حالا بهت نشون میدم کی الکی حرف میزنم(آروم و ترسناک)
اومد سمتم و انقدر کتکم زد که بیهوش شدم البته شنیدم قبل از اینکه بیهوش بشم نامجون گفت :«این درد و غصه ها حقته.»
بلاخره به هوش اومدم دیدم یک چمدون کنارمه روش یک یادداشت بود که نوشته بود قبل از اینکه برگردم بساطت رو جمع کن و گورتو گم کن. واقعا ازم میخواد برم؟ اگه این تنها چیزیه که میخواد انجام میدم ولی مطمئنم یک روزی از اینکه به حرفم گوش نکرد پشیمون میشه..

(فلش موقع رفتن)
قبل از اینکه برم از تو آلبوم خودم و نامجون یک عکس از عروسیمون و یک عکس تکی از نامجون برداشتم و تو دفترچه خاطرات نامجون چیزی نوشتم و از اون خونه رفتم. جایی ندارم برم حالا چیکار کنم؟ رفتم و تو پارک مرکزی نشستم
(نامجون ویو)
برگشتم خونه دیدم ا/ت رفته. یهویی دلم براش تنگ شد. گریم گرفت و با خودم گفتم شاید رفته کافه احتمالا عصر بر میگرده...
تا عصر صبر کردم اما خبری نشد. حالا که میبینم بدون هیچ دفاع و توضیحی رفته این درد بیشتر عذابم میداد رفتم سمت آلبوم عکسمون...
دیدگاه ها (۰)

پارت ۳

پارت ۴

پارت ۱

معرفی فیک

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط