هزار سال پیش

هزار سال پیش
شبی که ابر اختران از دوردست
می‌گذشت از فراز بام من
صدایم کرد
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صدایم می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها
پی تو گشته‌ام
ستاره‌ای نگفت کزین سرای بی کسی، کسی صدایت می‌کند؟
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز هم‌زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟
دیدگاه ها (۰)

امید، آخرین پناهِ بی‌پناهان است. وقتی هیچ چیزی برای از دست د...

کاش می‌توانستم درباره‌ی تمام جزئیات امروز با تو حرف بزنم؛ چه...

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیستآخرین جرعه این جام تهی را ...

دیرگاهی‌ست که افتاده‌ام از خویش به دورشاید این عید به دیدار ...

عالی! این یک داستان ۱۰ قسمتی برای توست، با الهام از جهان "آب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط