من و ملاقات با BTS

من و ملاقات با BTS

part «۷»

سریع آماده شدم موقع رفتن
کوک بلند داد زد و گفت : صبر کن صبر کن بیا این شیر و کیک هست بخور که گرسنه نباشی من خودم یادم میاد وقتی گرسنه بودم درسو متوجه نمی‌شدم
من : اره منم مث تو هستم مرسی بای
کوک : میزاشتی من میبردمت ولی هر جور راحتی
من : دیه کم مونده یکی از اعضا بی تی اس ببرم مدرسه مرسی کوکی جونم بای 🙂💜
خلاصه بعد از مدرسه سوسانو بهم گفت : مامانت چند بار به خونمون زنگ زده بود که ببینه چیکار می‌کنی و ...اینا منم که نمیتونستم بگم پیش هفت تا پسر هستی گفتم با مامانم رفته خرید 😶
من : نه آفرین نه آفرین سوسانو
سوسانو : خو چی میگفتم امروز خودت بهش زنگ بزن
من : میگفتی داره درس میخونه چمیدونم از اینا ...
سوسانو : ببخش به بزرگی خودت 😂
من : باش بابا فعلا
سوسانو : خوش میگذره ؟ با بی تی اس؟
من : خیلی خوبه سوسانو تو هم بیا همراهم
سوسانو : نه عزیزم من کلی کار دارم تو خوش باش
من : تو هم که همیشه کار داری ...😶
سوسانو : خو کاره برحال بریم که نگرامون نشن فعلا راستی
من : بگو
سوسانو : یه لحظه میشه سریع بیای خونه ما ؟ سریع
من : خب چرا ؟ چیشده ؟
سوسانو : حالا تو بیا
من : باشه فقط سریع میترسم بی تی اس نگرانم بشن
خلاصه سریع رفتیم
سوسانو : همین پایین وایسا الان من میام
من : باش بدو
دیدم یهو سوسانو با یه کادو بزرگ اومد
گفت : دیشب تولد کوک بوده امسال که تو پیششون هستی این کادو رو بهشون از طرف من بهشون بده اوکی ؟
من : سوسانو تو یادت بود ؟
سوسانو : مگه میشه تولد کوکی جونم رو یادم بره ‌...
من : باش میبرم ... بای
به هزار و یک مشکل تا خونه بی تی اس اوردم زنگ درو زدم
شوگا درو باز کرد گفت : سلام خسته نباشی گلم ⁦☺️⁩
من : مرسی
شوگا: خبری هست ؟
من : آها الان میگم اووووف چقدر هوا گرم شده پختم تا اینجا اومدم
جین : بفرما یه آب پرتقال خنک
من : اخی مرسی آها کوک ؟ کوک بیا
کوک : بگو این چی هست ؟
من : ببین این کادو رو همون دوست من اونشب رفتیم خونشون خب به مناسب تولد تو داده بیا
کوک : وایییییی مرسی
همون موقع بازش کرد 😶😂
دیدیم که.....
من : برم لباسمو عوض کنم که دارم پخته میشم
جیهوپ : ااااا چه تابلو قشنگی هست
من : ببینم
دیدم که خود سوسانو از چهره کوکی یه نقاشی کشیده بود و زیرش نوشته بود « افتخار میکنم آرمی هستم تولدت مبارک کوکی جونم » خیلی قشنگ کشیده بود
تو اتاق هر چی لباس خنک گشتم پیدا نکردم گفتم : چطوره از شوگا بگیرم؟ لای درو باز کردم
گفتم : شوگا ؟ شوگا یه دقیقه بیا
شوگا : بگو عزیزم
من : اممم لباس خنک ندارم میشه بهم بدی؟
شوگا: با اجازه تو اینجا اتاق من هست تو همون کشو هست بردار
من : آها مرسی اتاق قشنگی داری
شوگا : مرسی منتظرت هستیم اینفدفعه جین ناهار درست کرده زودتر بیا
من : باش
کشو شوگا رو دیدم تمام نامرتب تمام لباسشو تا زدم یه لباس که مثل پنبه بود رو برداشتم حواسم نبود که لیوان شوگا از رو کشو و افتاد و شکست ... 😶😶( دست و پا چلفتی 😂😂)
یهو وی اومد و گفت : سوریون این لیوان رو خیلی شوگا دوست داشت ببینه شکسته فک نکنم سالم بمونی
کوک اومد و گفت : هرکه با شوگا درافتاد ور افتاد 😂😶 موفق باشی بچه ها ما بریم تا شوگا بیاد
من : وای بر من 😶⁦🤦🏼‍♀️⁩⁦🤦🏼‍♀️⁩⁦🤦🏼‍♀️⁩😂
شوگا اومد و دید و گفت : کی اینو شکسته سریع بگه
اول همه ساکت بودن بعد گفتم : خیلی برات مهم بود ؟
شوگا : خیلی کار کی بوده ؟
من : با اجازه تو من بودم 😁😁
شوگا : چی ؟ سوریون بیا تو اتاق
من : واس چی ؟
شوگا : نمیخای که داد بزنم ؟
وی بهم اشاره کرد که برم
گفتم : شوگا ببخشید ⁦🤦🏼‍♀️⁩😁
شوگا : هر که با من در افتاد
من : ور افتاد 😂😶بزار توضیح بدم
شوگا : خوبه میدونی تو اتاق توضیح بده بریم
وی : شوگا بزار ناهار بخوریم بعد گشنه هستم
بعد از این که خوردیم ناهار رو شوگا :سوریون بیا تو اتاق من......

✨ادامه دارد✨
دیدگاه ها (۰)

من و ملاقات با BTSpart «۸»رفتم اتاقشمن : اممممممم ببخشیشوگا ...

من و ملاقات با BTSpart «۹»من : نه پس دوستتون ندارم که پیشتون...

من و ملاقات با BTSpart «۶»من یهو سر خوردم افتادم زمینجیمین :...

من و ملاقات با BTSpart«۵»سریع رفتم درسامو خوندم بعدش رفتم یه...

من و ملاقات با BTSpart «۴»تو اون هوای بارونی داشتم پیاده با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط