گناهکار part

( گناهکار ) ۷۵ part

دستشو از روی شونه اش برداشت و با نگاهی بهش از کنارش رد شد اما با صدای پسرش ایستاد یون بیول : من می‌دونم آنو دخترت نیست
جیمین شوکه سمتش چرخید ناباورانه خندید و گفت جیمین : پارک یون بیول اصلا شوخی خوبی نیست
یون بیول: پارک جیمین من اصلا باهات شوخی ندارم اگه الان برم پایین اینو به همه مهمون ها بگم ابروی پارک ها می‌ره
جیمین شوکه به سمتش قدم برداشت بهت زده نجوا کرد جیمین : از کجا میدونی چطور این‌قدر مطمئن حرف میزنی
یون بیول: آزمایش گرفتم وقتی میخواستم بدونم پدرم هستی یا نه از آنو آزمایش گرفتم اما جواب منفی در اومد
چین سان : این حقیقت داره
به سمته صدا چرخید پدرش همراه مادرش دقیقاً پشته سرش ایستاده بودند لی هی و یونگ آئه هه کیو هم آمدن حال همه آنجا جمع شده بودند
چین سان با عصبانیت‌ پرسید : گفتم این حقیقت داره
یون بیول:, حقیقت داره آنو دختر پارک جیمین نیست
آنو که همراه ات از راه رو خارج شدن لحظه ای با شنیدن حرف های یون بیول ایستادند آنها هم به قدری شوکه شده بودند که راه رفتن متوقف کردن
ات با شوک روبه آنو کرد و گفت : آنو ..
آنو بغض کرد و همراه ات به سمته آنها رفتند آنو با گریه از میان آنها با دویدن گذشت جیمین که هنوز هم در شوک بود هیچ حرفی نمیزد
یون بیول سریع به دنبال آنو رفت جیمین نگاهی به ات انداخت نگاه شکننده و غمگین همین شد که چشم های آن دختر هم پر از اشک شدند
جیمین بدون حرفی با قدم های سریع از پله ها پایین رفت پله ها رو یکی یکی طی کرد از میان مردم با چهره ناراحت و شکننده رد میشد


ات : جیمین صبر کن
همینکه میخواست به دنبالش برود هه کیو جلوش ایستاد
هه کیو : من میرم دنبالش نه تو
لی هی : برو کنار هه کیو داری چیکار می‌کنی
ات هولش داد که بره اما باز هم بازوش رو سفت هه کیو گرفت و جلوش رو گرفت با همان لحن آغواگرانه ای نجوا کرد : من کسیم که باید پیشه جی...
ات دستشو برد بالا و سیلی چنان محکمی مهمون صورتش کرد که بر زمین پرت شد یونگ آئه سریع به سمته خواهرش آمد اما ات با چشم های اشکی ولی صدای بلند و خشم لب زد : مبادا .. مبادا نزدیک جیمین بشی
دیدگاه ها (۷)

( گناهکار ) ۷۶ part دامن بزرگ قرمز رنگ مو با دست هام بلند ک...

ببینید آرمی ها عشقم الان خوشتیپ تر شده ☺️☺️☺️☺️☺️☺️☺️❤️❤️❤️❤...

( گناهکار ) ۷۴ part آنو قرار داد رو دست ات داد اون هم مشکوک ...

( گناهکار ) ۷۳ part یون بیول که کناره عموش ایستاده بود مجبور...

( گناهکار ) ۶۵ part خیلی زود به ویلا قشنگ آنها رسیدند، آن دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط