ماهتیره
ماه_تیره🌑
Part: 45
خوبه حالا یه برگ برنده داشتم
دیگه نمی تونه انکار کنه
هه چه عجیب توی این چند سال کسی بغلم نکرده بود
اصلا تاحالا کسی بغلم کرده بود؟
یادم نمی اومد ولش یه موضوع بی ارزشه...
بارون می اومد
کم کم شروع کرد به رعد و برق زدن
دستاشو به سختی از دورم کنار زدم
بالشتشو درست کردم و پتو کشیدم روش
یه دفعه مهکم رعد برق زد و از خواب پرید
وقتی منو دید شروع کرد به جیغ کشیدن
جلل خالق
انگار تاحالا ادم ندیده بود
یـه نفس جیغ میکشید
کم مونده بادیگاردو ندیمه اینا بریزن تو اتاق و ما رو توی این شرایط ببینن
_تو دوباره اومدی رو تخت؟
+حیح
_ کثافت به من دست زدی
با فکر کردن به مدرکی که ازش داشتم لبخند به لب هام نشست گوشیم رو برداشتم و عکس رو بهش نشون دادم
_خیلی پدصـ"""گی چطور تونستی هان؟
چطور تونستی دستای منو به زور بزاری دور کمرت هان؟
واقعا؟؟؟ واقعا؟؟؟ ای دیونست
༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
Part: 45
خوبه حالا یه برگ برنده داشتم
دیگه نمی تونه انکار کنه
هه چه عجیب توی این چند سال کسی بغلم نکرده بود
اصلا تاحالا کسی بغلم کرده بود؟
یادم نمی اومد ولش یه موضوع بی ارزشه...
بارون می اومد
کم کم شروع کرد به رعد و برق زدن
دستاشو به سختی از دورم کنار زدم
بالشتشو درست کردم و پتو کشیدم روش
یه دفعه مهکم رعد برق زد و از خواب پرید
وقتی منو دید شروع کرد به جیغ کشیدن
جلل خالق
انگار تاحالا ادم ندیده بود
یـه نفس جیغ میکشید
کم مونده بادیگاردو ندیمه اینا بریزن تو اتاق و ما رو توی این شرایط ببینن
_تو دوباره اومدی رو تخت؟
+حیح
_ کثافت به من دست زدی
با فکر کردن به مدرکی که ازش داشتم لبخند به لب هام نشست گوشیم رو برداشتم و عکس رو بهش نشون دادم
_خیلی پدصـ"""گی چطور تونستی هان؟
چطور تونستی دستای منو به زور بزاری دور کمرت هان؟
واقعا؟؟؟ واقعا؟؟؟ ای دیونست
༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
- ۱.۶k
- ۰۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط