جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۸
از خواب بیدار شده
ا/ت:دارم لباس میپوشم
تهیونگ: چطوره منم کمکت کنم ؟
با این حرفش ترسیدم و زود لباسام رو برداشتم و بدو بدو رفتم تو حموم
ا/ت:این کیم نمی خواد دست از سر من برداره انگار هااا
لباسام رو پوشیدم و اومد بیرون هنوز رو تخت ولو بود خواستم از در برم بیرون که گفت:
تهیونگ: چند دقیقه پیش داشتم با هات شوخی میکردم به دل نگیر
ا/ت:نه مشکلی نیست
اینو گفتم و زود از اتاق خارج شدم و رفتم تو حیاط و شروع به قدم زدن تو حیاط کردم که یکی صدام زد
۰۰۰:خانوم ا/ت
برگشتم سمت صدا ،یه پسر بود که بهش میخورد یه ۱۹ ،۲۰ سالش باشه اومد سمتم
ا/ت:با من کاری داشتی؟
۰۰۰:بله من اسمم جئون جونگکوک هستم محافظ شخصی شما
ا/ت:تو رو تهیونگ فرستاده
جونگکوک:نه پدرتون منو فرستاده
ا/ت:واقعا ،پس تو همون محافظی هستی که بابام همش راجبش حرف میزد ؟
جونگکوک:بله دقیقا
ا/ت:اوکی پس باید به کیم تهیونگ راجب به تو بگم
تهیونگ: راجب به کی ؟
ا/ت:خب ،ایشون جونگکوک ایشون اربابت هستن و آقای کیم ایشون محافظی هستن که پدرم برام فرستاده
تهیونگ:خوش اومدی
جونگکوک:خوشبختم ....
ادامه دارد ....
لایک ۱۵
کامنت۱۵
#پارت۸
از خواب بیدار شده
ا/ت:دارم لباس میپوشم
تهیونگ: چطوره منم کمکت کنم ؟
با این حرفش ترسیدم و زود لباسام رو برداشتم و بدو بدو رفتم تو حموم
ا/ت:این کیم نمی خواد دست از سر من برداره انگار هااا
لباسام رو پوشیدم و اومد بیرون هنوز رو تخت ولو بود خواستم از در برم بیرون که گفت:
تهیونگ: چند دقیقه پیش داشتم با هات شوخی میکردم به دل نگیر
ا/ت:نه مشکلی نیست
اینو گفتم و زود از اتاق خارج شدم و رفتم تو حیاط و شروع به قدم زدن تو حیاط کردم که یکی صدام زد
۰۰۰:خانوم ا/ت
برگشتم سمت صدا ،یه پسر بود که بهش میخورد یه ۱۹ ،۲۰ سالش باشه اومد سمتم
ا/ت:با من کاری داشتی؟
۰۰۰:بله من اسمم جئون جونگکوک هستم محافظ شخصی شما
ا/ت:تو رو تهیونگ فرستاده
جونگکوک:نه پدرتون منو فرستاده
ا/ت:واقعا ،پس تو همون محافظی هستی که بابام همش راجبش حرف میزد ؟
جونگکوک:بله دقیقا
ا/ت:اوکی پس باید به کیم تهیونگ راجب به تو بگم
تهیونگ: راجب به کی ؟
ا/ت:خب ،ایشون جونگکوک ایشون اربابت هستن و آقای کیم ایشون محافظی هستن که پدرم برام فرستاده
تهیونگ:خوش اومدی
جونگکوک:خوشبختم ....
ادامه دارد ....
لایک ۱۵
کامنت۱۵
۸.۱k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.