جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۷
که روم خیمه زد
تهیونگ:شما کی باشی که به من دستور بدی ؟
داشت هی نزدیک تر و نزدیک تر میشد که حولش دادم و زود از در رفتم بیرون
"ویو تهیونگ"
اذیت کردن اینم به آدم حال میده ،رفتارش دقیقا مثل لیاست .چرا من همش دارم به اون فکر میکنم آخه .خلاصه پاشدم لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین .آجوما داشت میزو میچید و ا/ت هم داشت به آجوما کمک میکرد ،رفتم نشستم سر میزن که تا ا/ت چشمش به من افتاد خندش محو شد از این اتفاق واقعا ناراحت شدم ولی به دل نگرفتمش اون هنو منو نشناخته که ...
"ویو بعد از شام موقع خواب "
رفتم تو اتاق خسته بودم .وارد اتاق که شدم دیدم ا/ت خانوم نشسته جلو آینه مو هاش رو شونه میکنه ،رفتم جلو و گفتم :
تهیونگ: بده من برات شونه کنم
ا/ت:نه لازم نیست خودم میتونم
تهیونگ: رو حرف من حرف نزن فهمیدی (شونه رو از دستش گرفت)
ا/ت:آره ،ولی یه سوال از تو داشتم
تهیونگ: چه سوالی؟
ا/ت:چرا اومدی سراغم ؟خیلی دخترا هستن که من پیششون هیچیم ولی چرا منو انتخاب کردی
تهیونگ: تو منو یاد یکی انداختی که خیلی برام خاص بود واسه همین انتخابت کردم
ا/ت:کی ؟چرا دیگه الان پیشت نیست !؟
تهیونگ:یه شخص خاص .لازم نیست اینارو تو بدونی بیا تموم شد (شونه رو داد دست ا/ت)
ا/ت:باشه .ممنون
"ویو ا/ت"
خیلی کنجکاو بودم که اون دختره کی بود که اینقدر این کیم تهیونگ دوستش داشت که بعد از کلی فکر و اینا نفهمیدم که کی خوابم برد
"ویوصبح"
صبح که از خواب پاشدم کیم تهیونگ یه طرف تخت خواب بود یواش از خواب بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم و اومد فقط یه حوله تنم بود داشتم لباس انتخاب میکردم که با یه صدا سر جام میخکوب شدم
تهیونگ:داری چیکار میکنی؟(با صدای بم طوری)
از خواب بیدار شده
ا/ت:دارمم....
ادامه دارد ...
لایک ۱۰
کامنت۱۰
#پارت۷
که روم خیمه زد
تهیونگ:شما کی باشی که به من دستور بدی ؟
داشت هی نزدیک تر و نزدیک تر میشد که حولش دادم و زود از در رفتم بیرون
"ویو تهیونگ"
اذیت کردن اینم به آدم حال میده ،رفتارش دقیقا مثل لیاست .چرا من همش دارم به اون فکر میکنم آخه .خلاصه پاشدم لباسام رو پوشیدم و رفتم پایین .آجوما داشت میزو میچید و ا/ت هم داشت به آجوما کمک میکرد ،رفتم نشستم سر میزن که تا ا/ت چشمش به من افتاد خندش محو شد از این اتفاق واقعا ناراحت شدم ولی به دل نگرفتمش اون هنو منو نشناخته که ...
"ویو بعد از شام موقع خواب "
رفتم تو اتاق خسته بودم .وارد اتاق که شدم دیدم ا/ت خانوم نشسته جلو آینه مو هاش رو شونه میکنه ،رفتم جلو و گفتم :
تهیونگ: بده من برات شونه کنم
ا/ت:نه لازم نیست خودم میتونم
تهیونگ: رو حرف من حرف نزن فهمیدی (شونه رو از دستش گرفت)
ا/ت:آره ،ولی یه سوال از تو داشتم
تهیونگ: چه سوالی؟
ا/ت:چرا اومدی سراغم ؟خیلی دخترا هستن که من پیششون هیچیم ولی چرا منو انتخاب کردی
تهیونگ: تو منو یاد یکی انداختی که خیلی برام خاص بود واسه همین انتخابت کردم
ا/ت:کی ؟چرا دیگه الان پیشت نیست !؟
تهیونگ:یه شخص خاص .لازم نیست اینارو تو بدونی بیا تموم شد (شونه رو داد دست ا/ت)
ا/ت:باشه .ممنون
"ویو ا/ت"
خیلی کنجکاو بودم که اون دختره کی بود که اینقدر این کیم تهیونگ دوستش داشت که بعد از کلی فکر و اینا نفهمیدم که کی خوابم برد
"ویوصبح"
صبح که از خواب پاشدم کیم تهیونگ یه طرف تخت خواب بود یواش از خواب بیدار شدم و رفتم یه دوش گرفتم و اومد فقط یه حوله تنم بود داشتم لباس انتخاب میکردم که با یه صدا سر جام میخکوب شدم
تهیونگ:داری چیکار میکنی؟(با صدای بم طوری)
از خواب بیدار شده
ا/ت:دارمم....
ادامه دارد ...
لایک ۱۰
کامنت۱۰
۶.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.