اربابخشن پارت

#ارباب_خشن [پارت⁶]
رفتم توی سالن که دیدم اقای کیم و جین روی کاناپه نشستن و دارن صحبت میکنن..
دستمال و سطل رو برداشتم_واییییی_تازه یادم افتاده بود که لباس زیر ندارم و اگه خم بشم کلا ابروم میره...
نشستم روی یکی از پله ها و شروع کردم به تمیز کردن...اخ کمرم درد میکنه_
خواستم بلند بشم که جین داد بلندی کشید که خوردم به سطل که ابش روی کل پله ها پخش شد..
جین: من نمیخوام با اون عوضیا شریک بشم(باداد)
پ/ج: یا باید باخواهرش ازدواج کنی یا باهاشون شریک بشی
جین: من نخوام زیردست این هرومزاده ها باشم باید کیو ببینم؟
پ/ج: اگه این کارو نکنی بین تمام گروهای مافیا اختلاف پیش میاد...
جین: لعنتی...
پ/ج: وقتی محموله رو ازشون بگیریم دیگه نه اونا با ما کاری دارن نه ما
از پله ها پایین اومدم که سطل رو از روی زمین بردارم که پام لیز خورد و دقیقا جلوی پای پسره افتادم...
جین: بیا تو اتاق کارت دارم..
مین سو: چ..چی چرا.
بدون اینکه جوابمو بده از پله ها رفت بالا...
از روی زمین بلند شدم* اقای کیم داشت با اجوما صحبت میکرد که همراه بادیگارداش رفت...
از پله ها بالا رفتم و خواستم در بزنم...اما میترسیدم_
جین: میدونم پشت دری...زود باش بیا تو.(بقیه اسمات هست داخل پبج)
دیدگاه ها (۰)

جین#ارباب_خشن [پارت⁷] به طرفم اومد و دستامو باز کرد...جین: ب...

سرشو اورد نزدیکم و لاله گوشمو لیس زد.جین: فک نکن اینجا نمیتو...

رفتم#ارباب_خشن [پارت⁵]صبح*اخخ دلم...سرمو از زیر پتو اوردم بی...

جین:از این به بعد تو سگ منی(با پوزخند)مین: تو..تو خیلی ادم ع...

چرا حرف منو باور نمیکنی

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁷جونگکوک: معرفی میکنم... خانم کیم ا/ت. دو...

P⁸ویو تینا بعد از تموم شدن کارم برای غذا خوردن به سالن غذاخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط