رفتم ارباب خشن [پارت⁵]
رفتم#ارباب_خشن [پارت⁵]
صبح*
اخخ دلم...سرمو از زیر پتو اوردم بیرون_ صدای باز شدن اومد...در باز شد.
اره خود بیشعورش بود...طبق معمول پوزخند رولبش بود.
جین: بیدار شدی؟..
رفتم زیر پتو که پتو رو کنار زد...
جین:قانون یک چی بود؟
مین: میشه..دست از سرم بر داری..
چونمو گرفت...
جین: درش بیار.
مین: نه
یغه لباسمو گرفت و درش اورد...رفتم عقب و سعی کردم با دستام کاری کنم که سینه هام معلوم نشه..
شلوارم با یه حرکت از توپام در اورد.
مین: هی چیکار میکنی_
جین: هیس..زود باش داگی شو..
مین" هق..لطفا من دلم درد میکنه.
جین: برام مهم نیست من کار خودمو میکنم..
مین: هق..خواهش میکنم هقق هر کاری بگی میکنم.
جین: اومم..این سری میبخشمت اما این دفعه اخرته..
مین سو: هقق ممنون.
جین:یه لباس خدمتکاری دیگه برات اوردم اوردم اونو بپوش بیا پایین.
مین: چ..چشم.
مین سو: صبر کن م..من لباس زیر.ن..ندارم.
جین: خوب؟..مهم نیست...اون وقت کار من راحت تر میشه.
رفت بیرون و رو بست..
لباس رو پوشیدم..اما اگه لباسم بالا میرفت.. اوفففف___ از روی کلافگی دستی روی موهام کشیدم
...در اتاق رو باز کردم و رفتم بیرون.
از پله ها پایین رفتم که دیدم جین نشسته روی صندلی و صبحانه میخوره. کنار خدمتکارا وایسادم که جین اشاره کرد که همه برن تو اشپز خونه..
جین: بیا اینجا.
مین: ب...بله.
رفتم سمتش که دستمو گرفت.
جین: بشین روی پام.
مین: ..ن..نه
جین: دلت تنبیه میخواد؟
نشستم روی پاش..
جین: بخور.
مین سو: چی
جین: غذا بخور...دلم نمیخواد بردم موقعه سکس از حال بره..
لیوان اب پرتقال رو برداشتم و خوردم...
مین سو: میشه بلندشم؟
جین: نه
دستشوی روی رونام میکشید که یکی از خدمتکارا اومد...
خدمتکار: ارباب...پدرتون اومدن.
جین: باشه.
از روی پاش بلند شدم که اونم از روی صندلی پاشد..
جین: برو پیش اجوما و به کارات برس ...اوم بعدا میام پیشت.
فقط هیف که بخاطر اینکه لطف کرد که بفاکم نداد الان جوابشو نمیدادم...
رفتم توی اشپز خونه که همه خدمتکارا با ناز و عشوه نگام میکردن.
اجوما: خوب کار امروزت اینه که کل پله هارو دستمال بکشی.
مین: اوفف باشه.
رفتم توی سالن که
صبح*
اخخ دلم...سرمو از زیر پتو اوردم بیرون_ صدای باز شدن اومد...در باز شد.
اره خود بیشعورش بود...طبق معمول پوزخند رولبش بود.
جین: بیدار شدی؟..
رفتم زیر پتو که پتو رو کنار زد...
جین:قانون یک چی بود؟
مین: میشه..دست از سرم بر داری..
چونمو گرفت...
جین: درش بیار.
مین: نه
یغه لباسمو گرفت و درش اورد...رفتم عقب و سعی کردم با دستام کاری کنم که سینه هام معلوم نشه..
شلوارم با یه حرکت از توپام در اورد.
مین: هی چیکار میکنی_
جین: هیس..زود باش داگی شو..
مین" هق..لطفا من دلم درد میکنه.
جین: برام مهم نیست من کار خودمو میکنم..
مین: هق..خواهش میکنم هقق هر کاری بگی میکنم.
جین: اومم..این سری میبخشمت اما این دفعه اخرته..
مین سو: هقق ممنون.
جین:یه لباس خدمتکاری دیگه برات اوردم اوردم اونو بپوش بیا پایین.
مین: چ..چشم.
مین سو: صبر کن م..من لباس زیر.ن..ندارم.
جین: خوب؟..مهم نیست...اون وقت کار من راحت تر میشه.
رفت بیرون و رو بست..
لباس رو پوشیدم..اما اگه لباسم بالا میرفت.. اوفففف___ از روی کلافگی دستی روی موهام کشیدم
...در اتاق رو باز کردم و رفتم بیرون.
از پله ها پایین رفتم که دیدم جین نشسته روی صندلی و صبحانه میخوره. کنار خدمتکارا وایسادم که جین اشاره کرد که همه برن تو اشپز خونه..
جین: بیا اینجا.
مین: ب...بله.
رفتم سمتش که دستمو گرفت.
جین: بشین روی پام.
مین: ..ن..نه
جین: دلت تنبیه میخواد؟
نشستم روی پاش..
جین: بخور.
مین سو: چی
جین: غذا بخور...دلم نمیخواد بردم موقعه سکس از حال بره..
لیوان اب پرتقال رو برداشتم و خوردم...
مین سو: میشه بلندشم؟
جین: نه
دستشوی روی رونام میکشید که یکی از خدمتکارا اومد...
خدمتکار: ارباب...پدرتون اومدن.
جین: باشه.
از روی پاش بلند شدم که اونم از روی صندلی پاشد..
جین: برو پیش اجوما و به کارات برس ...اوم بعدا میام پیشت.
فقط هیف که بخاطر اینکه لطف کرد که بفاکم نداد الان جوابشو نمیدادم...
رفتم توی اشپز خونه که همه خدمتکارا با ناز و عشوه نگام میکردن.
اجوما: خوب کار امروزت اینه که کل پله هارو دستمال بکشی.
مین: اوفف باشه.
رفتم توی سالن که
۵۶۹
۳۰ آذر ۱۴۰۳