اما همونجا بود که همچی رو لو داد
اما همونجا بود که همچی رو لو داد
تنها دلیلی که این کار ها رو میکرد بخاطر این دوتا گردنبندا هست
فکر کنم اون فرا تر از اون جسمه و حتما قبلا باز داستان طولانی پشت اون جسمش هست
گفتش که میخواد به وسیله ی اون گردنبند از اون جسم ازاد شه
و تمام صاحب های گردنبد یا هر کسی که از این رازش با خبر میشد رو به صورت عجیبی که خود کشی به نظر بیاد میکشت مثل اون خانواده ی دومی که صاحب اون عمارت بودن
یا مادر تهیونگ
و الا نفرات بعدی منو تهیونگیم اگه زود دست به کار نشیم و راهی برای فرار از این مشکل پیدا نکنیم
ممکنه دیر یا زود ماهم مثل بقیه بمیریم
تهیونگ : یعنی میگی مرگ مادرم همش زیر سر اونه
نوئل : اره همینطوره
یا بهتر بگیم تمام اون قتل ها زیر سر اونه
اما سوال اینجاست که اون دقیقا چیه یا کیه
#دلهره
part 26
خانم هه : هر چی هم باشه خیلی خطرناکه مبارزه باهاش کار هر کسی نیست
نوئل : شما بهتر از هر کسی میدونید که این چند سال چه بلاهایی که سر من نیومده
واقعا دیگه نمی تونم دست روی دست بزارم
و همچنین نمیخوام باز یکی دیگه مثل من اونجوری اعذاب بکشه و نابود شه
من که دیگه زندگی برام نمونده خیلی وقته مردم
پس اشکال نداره حتی شده مثل بقیه اونجوری بمیرم
خانم هه : این حرفارو نزن هر چی باشه ما پشتتیم نمیزاریم اتفاق بدی برات یوفته اینجوری به خودت انرژی منفی نده
این خودش باعث میشه اون از اونی هم که هست قدرت منو تر شه
بهتر بگم اون از انرزی منفی تغدیه میکنه و هر چی این احساس ترس و انرژی منفی بیشتر باشه قدرت اون بیشتر میشه
تهیونگ : حالا باید دقیقا چیکار کنیم
نوئل : نمیدونم هیچ نقشه ای ندارم نمیدونم باید چیکار کنیم شما چی
تهیونگ : گفتین انرژی که اون ازش تغدیه میکنه ترسه
انرژی فلزات باعث متوقف شدنش میشه
و برای ازادی از اون جسم نیاز به این دوتا گردنبند داره
نوئل صبر کن تو اون گردنبندو از کجا اوردی
نوئل : از اون عمارت برداشتم
تهیونگ : یعنی اون نصف اینو خودش قبلا داشته و فقط نصف دیگشو میخواسته که اونم پیش مادر من بود برای همین اونو کشت
اما چرا خب میتونست همینطوری برش داره چرا باید میکشتش
نوئل : ببین مطمعنم مادرت هم مثل من بخاطر اون چیز
از خیلی چیزا گذشته و خیلی چیز ها رو از دست داده
اما میدونسته که نباید اون گردنبند دست اون برسه
حتما چیز خطر ناکیه وگرنه میتونست خیلی راحت گردنبند رو پس بده و خودش رو از شر اینا راحت کنه
همچنین اون نمیخواد کسی از رازش خبر داشته باشه و هر کسی که بفهمه اونو بلا فاصله میکشه
برای همین بود که چیزی راجب به اون بهت نگفتم چون نمیخواستم تو هم مثل پدرم اونجوری
بمیری
نمیخواستم باز باعث مرگ یکی دیگه شم
در کل اینو بدون که مادرت کار اشتباهی نکرد اونم نمیخواست اما دیگه ...
تنها دلیلی که این کار ها رو میکرد بخاطر این دوتا گردنبندا هست
فکر کنم اون فرا تر از اون جسمه و حتما قبلا باز داستان طولانی پشت اون جسمش هست
گفتش که میخواد به وسیله ی اون گردنبند از اون جسم ازاد شه
و تمام صاحب های گردنبد یا هر کسی که از این رازش با خبر میشد رو به صورت عجیبی که خود کشی به نظر بیاد میکشت مثل اون خانواده ی دومی که صاحب اون عمارت بودن
یا مادر تهیونگ
و الا نفرات بعدی منو تهیونگیم اگه زود دست به کار نشیم و راهی برای فرار از این مشکل پیدا نکنیم
ممکنه دیر یا زود ماهم مثل بقیه بمیریم
تهیونگ : یعنی میگی مرگ مادرم همش زیر سر اونه
نوئل : اره همینطوره
یا بهتر بگیم تمام اون قتل ها زیر سر اونه
اما سوال اینجاست که اون دقیقا چیه یا کیه
#دلهره
part 26
خانم هه : هر چی هم باشه خیلی خطرناکه مبارزه باهاش کار هر کسی نیست
نوئل : شما بهتر از هر کسی میدونید که این چند سال چه بلاهایی که سر من نیومده
واقعا دیگه نمی تونم دست روی دست بزارم
و همچنین نمیخوام باز یکی دیگه مثل من اونجوری اعذاب بکشه و نابود شه
من که دیگه زندگی برام نمونده خیلی وقته مردم
پس اشکال نداره حتی شده مثل بقیه اونجوری بمیرم
خانم هه : این حرفارو نزن هر چی باشه ما پشتتیم نمیزاریم اتفاق بدی برات یوفته اینجوری به خودت انرژی منفی نده
این خودش باعث میشه اون از اونی هم که هست قدرت منو تر شه
بهتر بگم اون از انرزی منفی تغدیه میکنه و هر چی این احساس ترس و انرژی منفی بیشتر باشه قدرت اون بیشتر میشه
تهیونگ : حالا باید دقیقا چیکار کنیم
نوئل : نمیدونم هیچ نقشه ای ندارم نمیدونم باید چیکار کنیم شما چی
تهیونگ : گفتین انرژی که اون ازش تغدیه میکنه ترسه
انرژی فلزات باعث متوقف شدنش میشه
و برای ازادی از اون جسم نیاز به این دوتا گردنبند داره
نوئل صبر کن تو اون گردنبندو از کجا اوردی
نوئل : از اون عمارت برداشتم
تهیونگ : یعنی اون نصف اینو خودش قبلا داشته و فقط نصف دیگشو میخواسته که اونم پیش مادر من بود برای همین اونو کشت
اما چرا خب میتونست همینطوری برش داره چرا باید میکشتش
نوئل : ببین مطمعنم مادرت هم مثل من بخاطر اون چیز
از خیلی چیزا گذشته و خیلی چیز ها رو از دست داده
اما میدونسته که نباید اون گردنبند دست اون برسه
حتما چیز خطر ناکیه وگرنه میتونست خیلی راحت گردنبند رو پس بده و خودش رو از شر اینا راحت کنه
همچنین اون نمیخواد کسی از رازش خبر داشته باشه و هر کسی که بفهمه اونو بلا فاصله میکشه
برای همین بود که چیزی راجب به اون بهت نگفتم چون نمیخواستم تو هم مثل پدرم اونجوری
بمیری
نمیخواستم باز باعث مرگ یکی دیگه شم
در کل اینو بدون که مادرت کار اشتباهی نکرد اونم نمیخواست اما دیگه ...
۷.۰k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.