یادم هرگز نرود آن شب بارانی را

یادم هرگز نرود آن شب بارانی را
دیدن چشم تو آن حالت طوفانی را

سالها میگذرد, حرف فراموشی نیست
خاطرم هست همان حال پریشانی را

و تو رفتی دگر هیچ بهاری نرسید
کاش پایان بدهی خواب زمستانی را

از خودم میپرسم علت این حادثه چیست
پاسخش را تو بگو , علت ویرانی را

زندگی , مرگ , تولد , و در این تکرارم
باوری نیست بدان حرف پشیمانی را

مصلحت نیست که برگردی و من میدانم
پس تو تکرار نکن آنچه که میدانی را

بعد از این بیت تمام است,همین,میمیرم
پس تماشا نکن این پرده ی پایانی را 🍁 عکس و شعر 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۱)

🌺 چون نور گذر کرده ای از قرنیـــــه هایمای داغ ترین دغدغـــ...

ঊ✿❀❤ ️❀✿ঊঈঊ✿❀❤ ️❀✿ঊঈای شعرِ من از نم نم آواز دو چشمتآغاز سخن...

در آسمان عشقت بی تاب پر کشیدماز پیله ای که شب ها با یاد تو ت...

باز هستی باز چشمان تو غوغا می کند باز قلبت بودنم را باز حاشا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط