Police mam
Police mam
Part 2۵
مسئول آزمایشگاه..آقای کیم.. نشانی اثر انگشت های اسلحه ها رو در آوردیم.. بفرمایین اینا بودن..جمعا پنج نفر بودن
پارک مینهو
لی جونگین
سو یونگ
کیم هانا
و جانگ سو
دو پسر و سه دختر
کوک: دو دختر؟
م/آ: بله
جین: خیلی هم عالی
نامجون: من به فرمانده اطلاع میدم*
جین: نمیخواد..برمیگردیم مرکز وقتی رفتیم مرکز،کوک تو به دخترت برس..جیهوپ تو روی کیم هانا تحقیق میکنی..نامجون تو روی جانگ سو و شوگا تو هم روی سو یونگ
جیمین و تهیونگ: پس ما چی؟
جین: من و شما هم روی سابقه های جونگین و مینهو کار میکنیم
ته: سه نفری؟
جین: به بقیه هم کمک میکنیم
* مرکز*
کوک؛ وارد مرکز که شدیم دیدیم یونا رو صندلی من خوابیده و سونگ ایل هم داشت کنارش روزنامه میخوند
جین: شبیه پدربزرگ ها شدید😂
سونگ ایل: و هستم.. دخترم تازه بچه دار شده مین لی هو
همه: ( نگاه کردن به یونگی)
کوک: چرا به ما چیزی نگفتی هیونگ؟
ته: چند سالشه؟
شوگا: بابا تو شکم سونگ نا هستش..شش ماهه هست
جیهوپ: میگم چرا زیاد نمیبینیمش
سونگ ایل: آره الان همه دخترا پیششن
کوک: مبارکه فرمانده
سونگ ایل: به لطف آقای داماد..بله مرسی :)
کوک: یونا تا صدای منو شنید چشماشو باز کرد و بغض کرد*... الهی من فدای اون صورت کیوتت بشم..بغلش کردم و لپشو بوس کردم* دیدی زود اومدم؟..مگه میشه دختر قشنگمو اینجا بزارم؟
جین: چرا اینطوری گریه میکنه؟.. دل آدم ضعف میره :)
کوک: گریه نمیکنه فقط چشماش پر از اشک میشه و هق هق میکنه ( آروم به پشتش ضربه میزدم)
ته: خیلییی کیوتهههه آدم میگه بخورمششش ( کیوت و ذوق)
جیمین: بوی نی نی میده ( ذوق)
کوک: عرق کرده :)
جین: برید سر کاراتون عع بچه ندیده ها..فداش بشممم ( کیوت)
همه: خنده*
Part 2۵
مسئول آزمایشگاه..آقای کیم.. نشانی اثر انگشت های اسلحه ها رو در آوردیم.. بفرمایین اینا بودن..جمعا پنج نفر بودن
پارک مینهو
لی جونگین
سو یونگ
کیم هانا
و جانگ سو
دو پسر و سه دختر
کوک: دو دختر؟
م/آ: بله
جین: خیلی هم عالی
نامجون: من به فرمانده اطلاع میدم*
جین: نمیخواد..برمیگردیم مرکز وقتی رفتیم مرکز،کوک تو به دخترت برس..جیهوپ تو روی کیم هانا تحقیق میکنی..نامجون تو روی جانگ سو و شوگا تو هم روی سو یونگ
جیمین و تهیونگ: پس ما چی؟
جین: من و شما هم روی سابقه های جونگین و مینهو کار میکنیم
ته: سه نفری؟
جین: به بقیه هم کمک میکنیم
* مرکز*
کوک؛ وارد مرکز که شدیم دیدیم یونا رو صندلی من خوابیده و سونگ ایل هم داشت کنارش روزنامه میخوند
جین: شبیه پدربزرگ ها شدید😂
سونگ ایل: و هستم.. دخترم تازه بچه دار شده مین لی هو
همه: ( نگاه کردن به یونگی)
کوک: چرا به ما چیزی نگفتی هیونگ؟
ته: چند سالشه؟
شوگا: بابا تو شکم سونگ نا هستش..شش ماهه هست
جیهوپ: میگم چرا زیاد نمیبینیمش
سونگ ایل: آره الان همه دخترا پیششن
کوک: مبارکه فرمانده
سونگ ایل: به لطف آقای داماد..بله مرسی :)
کوک: یونا تا صدای منو شنید چشماشو باز کرد و بغض کرد*... الهی من فدای اون صورت کیوتت بشم..بغلش کردم و لپشو بوس کردم* دیدی زود اومدم؟..مگه میشه دختر قشنگمو اینجا بزارم؟
جین: چرا اینطوری گریه میکنه؟.. دل آدم ضعف میره :)
کوک: گریه نمیکنه فقط چشماش پر از اشک میشه و هق هق میکنه ( آروم به پشتش ضربه میزدم)
ته: خیلییی کیوتهههه آدم میگه بخورمششش ( کیوت و ذوق)
جیمین: بوی نی نی میده ( ذوق)
کوک: عرق کرده :)
جین: برید سر کاراتون عع بچه ندیده ها..فداش بشممم ( کیوت)
همه: خنده*
- ۱۲.۹k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط