Police mam
Police mam
پارت 2۷
* موقع رفتن به خانه*
کوک: یهو یک نفر بهم تیر اندازی کرد..برگشتم عقب*
ا/ت: کوکککک
کوک: خوبم خوبم چیزیم نیست..ببین یک کاری بهت میگم بهم باید اعتماد کنی
ا/ت: چیکار؟...
کوک: میشینی سمت صندلی راننده منم میشینم صندق عقب و در میریم
ا/ت: باشه باشه*( یونا رو نشوندم تو صندلی کودک و کمربندش بستم و نشستم رو صندلی راننده ماشین رو روشن کردم کوک تو صندق عقب نشسته بود تا از جلوش رد شدیم بهم دیگه تیر اندازی کردن*...کوکککک
کوک: نگران... از بیخ گوشم یک گلوله گذشت و خورد به شونه ا/ت..*
کوک: ا/ت؟
ا/ت: شونم درد میکنه!..( دستمو گذاشتم رو شونه ام تیر کشید..دستمو که برداشتم دیدم دستم خونیع* آخخخخخخخ..کوک؟ ( بغض)
کوک: حیف شات گان دستم نیست.. کلت رو زاویه دار به نخاعش تنظیم کردم و ماشه رو کشیدم*.. تو زندان رو ویلچر میبینمت عوضی...فرمانده..تحویل شماست!
*
کوک: خوبی؟
ا/ت آرع..آره ( ماشینو نگه داشتم و نشستم کنار صندلی راننده و با دستمال سعی کردم جلوی خون ریزی رو بگیرم
کوک: سریع صندوق رو بستم و نشستم رو صندلی راننده* نگران نباش الان میریم بیمارستان..ببخشید
ا/ت: عیب نداره اگه بلایی سرت میمود اونیکه میمرد تو بودی نه من
کوک: تو این وضعیت منو نخندون 😂..یونا گریه میکرد و ا/ت هم نمیتونست بخاطر شونه اش بغلش کنه منم براش شعر میخوندم که آروم شد*
* بیمارستان *
کوک: یونا رو تو بغلم گرفته بودم و ا/ت رو داشتن پانسمان میکردن*
دکتر: خبب تموم شد..حواستون باشه با این دستش چیزی رو بلند نکنه( شونه راست)چه برسه به بغل کردن بچه
کوک؛ چشم
* خونه*
پارت 2۷
* موقع رفتن به خانه*
کوک: یهو یک نفر بهم تیر اندازی کرد..برگشتم عقب*
ا/ت: کوکککک
کوک: خوبم خوبم چیزیم نیست..ببین یک کاری بهت میگم بهم باید اعتماد کنی
ا/ت: چیکار؟...
کوک: میشینی سمت صندلی راننده منم میشینم صندق عقب و در میریم
ا/ت: باشه باشه*( یونا رو نشوندم تو صندلی کودک و کمربندش بستم و نشستم رو صندلی راننده ماشین رو روشن کردم کوک تو صندق عقب نشسته بود تا از جلوش رد شدیم بهم دیگه تیر اندازی کردن*...کوکککک
کوک: نگران... از بیخ گوشم یک گلوله گذشت و خورد به شونه ا/ت..*
کوک: ا/ت؟
ا/ت: شونم درد میکنه!..( دستمو گذاشتم رو شونه ام تیر کشید..دستمو که برداشتم دیدم دستم خونیع* آخخخخخخخ..کوک؟ ( بغض)
کوک: حیف شات گان دستم نیست.. کلت رو زاویه دار به نخاعش تنظیم کردم و ماشه رو کشیدم*.. تو زندان رو ویلچر میبینمت عوضی...فرمانده..تحویل شماست!
*
کوک: خوبی؟
ا/ت آرع..آره ( ماشینو نگه داشتم و نشستم کنار صندلی راننده و با دستمال سعی کردم جلوی خون ریزی رو بگیرم
کوک: سریع صندوق رو بستم و نشستم رو صندلی راننده* نگران نباش الان میریم بیمارستان..ببخشید
ا/ت: عیب نداره اگه بلایی سرت میمود اونیکه میمرد تو بودی نه من
کوک: تو این وضعیت منو نخندون 😂..یونا گریه میکرد و ا/ت هم نمیتونست بخاطر شونه اش بغلش کنه منم براش شعر میخوندم که آروم شد*
* بیمارستان *
کوک: یونا رو تو بغلم گرفته بودم و ا/ت رو داشتن پانسمان میکردن*
دکتر: خبب تموم شد..حواستون باشه با این دستش چیزی رو بلند نکنه( شونه راست)چه برسه به بغل کردن بچه
کوک؛ چشم
* خونه*
- ۱۸.۳k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط