خلاصه ای از لایو جیمین
خلاصهای از لایو جیمین
آرمی: هوپی هیونگ رو دیدی؟
جیمین: نه تازگیا هوبی هیونگو ندیدم. هنوز نه ولی بعد از اینکه کارامو جا به جا کردم میرم که ببینمش.. دیروز بهش فکر میکردم
جیمین : اوه لایو جونگکوک
اینو یادمه اون موقع خیلی کیوت بود. درموردش بهتون میگم. خیلی کار کرده بودم و میدونید اینجوری بودم آهههه ولی فکر کنم جونگکوک اون موقع آسیب دیده بود، اون موقع خیلی تند باهاش صحبت کردم ولی بعدش اون رفت بیرون و بهم زنگ زد و اینجوری بودم که هی بهم زنگ نزن
ولی اون گفت نمیدونه کجاست. بهش گفتم که تاکسی بگیره و بیاد خونه و من بیرون خوابگاه منتظرش میمونم. دقیقا وقتی که منتظرش بودم خیلی بارون میومد. اون موقع یه جایی تو خوابگاه وجود داشت که در برابر بارون ازت محافظت میکرد و رفتیم اونجا و صحبت کردیم و گفت: آهههه هیونگ ببخشید یه داستان دیگه هم صبح داشتیم، چشمای جونگکوک از گریه زیاد ورم کرده بود. باید عکس میگرفتم و بهتون نشون میدادم. داستان باحالیه و منو اعضا بعدش خیلی درموردش حرف زدیم. شما هم الان میدونیدش ولی چیزایی مثل داستان دامپلینگ و... هممون یچیزایی مثل اینا داریم
آرمی: هوپی هیونگ رو دیدی؟
جیمین: نه تازگیا هوبی هیونگو ندیدم. هنوز نه ولی بعد از اینکه کارامو جا به جا کردم میرم که ببینمش.. دیروز بهش فکر میکردم
جیمین : اوه لایو جونگکوک
اینو یادمه اون موقع خیلی کیوت بود. درموردش بهتون میگم. خیلی کار کرده بودم و میدونید اینجوری بودم آهههه ولی فکر کنم جونگکوک اون موقع آسیب دیده بود، اون موقع خیلی تند باهاش صحبت کردم ولی بعدش اون رفت بیرون و بهم زنگ زد و اینجوری بودم که هی بهم زنگ نزن
ولی اون گفت نمیدونه کجاست. بهش گفتم که تاکسی بگیره و بیاد خونه و من بیرون خوابگاه منتظرش میمونم. دقیقا وقتی که منتظرش بودم خیلی بارون میومد. اون موقع یه جایی تو خوابگاه وجود داشت که در برابر بارون ازت محافظت میکرد و رفتیم اونجا و صحبت کردیم و گفت: آهههه هیونگ ببخشید یه داستان دیگه هم صبح داشتیم، چشمای جونگکوک از گریه زیاد ورم کرده بود. باید عکس میگرفتم و بهتون نشون میدادم. داستان باحالیه و منو اعضا بعدش خیلی درموردش حرف زدیم. شما هم الان میدونیدش ولی چیزایی مثل داستان دامپلینگ و... هممون یچیزایی مثل اینا داریم
۹.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.