از دید جونگکوک
از دید جونگکوک
نزدیک چند ثانیه بود دیدم نیومده بالا لباسمو در آوردم پریدم تواستخربغلش کردم آوردم بالا
از دید ات
داشتم خفه میشدم که یکی از کمرم گرفت اوردتم بالا به سرفه افتاده بودم
جونگکوک:حتی شنام بلند نیستی
به گریه افتاده بودم ترسیده بودم چشام قرمز شده بود
ات:ترسیدم(بغض)
یکم که دقت کردم دیدم لباس تنش نیست چه عضله های داره دستمو بردم رو بدنش که دستم خورد به سیس پکاش
دوباره گریه هام شروع شد
جونگکوک:باشه دیگه آروم باش از دخترای نق نقو گریه ای خوشم نمیاد دید که اصن به حرفاش گوش نمیکنم دوباره دارم گریه میکنم با دستش گردنم گرفت یهو لبشو گذاشت رو لبام
از دید جونگکوک
دیدم اصن ساکت نمیشه گریه هاش رو مخم بود گردنشو محکم گرفتم لبمو گذاشتم رو لبش آروم میبوسیدمش چشامو باز کردم که دیدم چشماشو بسته اصن لباشو تکون نمیده یه خنده ریزی کردم که بدنشو بیشتر به خودم نزدیک کردم اولین بار یه دختر اینقدر آروم میبوسیدم من همیشه دخترا رو خشن میبوسیدم جوری که لباشون خون بیاد دیدم داره خفه میشه با دستای کوچیک میزنه به قفسه سینم لبشو از لبم گرفتم
جونگکوک:ببین اینم حتی نمیتونی تحمل کنی لباش قرمز شده بود دوس داشتم دوباره ببوسمش اما نه بیخیال
از دید ات
حس عجیبی داشتم اولین کیس چقدر حس خوبیه وایی دارم چی میگم به کمکش از استخر اومدیم بیرون لباسم جذبم شده بود سی/نه هام کاملا معلوم بود وقتی بهم نگاه کرد اخم کرد
جونگکوک:اینو بپوش
کتشو در آورد انداخت رو شونه هام
جونگکوک:من کار دارم تو برو بالا یه دوش بگیر مطمئنم میره بار همیشگیش پیش همون دخترا به جایی اینکه پیش من باشه وقتشو با اون هر//زه ها میگذرونه ول کن هر چی از من دور تر باشه بهتره رفتم عمارت
از دید جونگکوک
رفتم بار داخلش شدم اکیپ رو دیدم رفتم سمتشون
&:اوه پسرر خوش اومدی
نشستم رو مبل که دو تا دختر اومدن پیشم یکیش رو پام نشست همش فکرم موند پیش ات ....ات دختر لعنتیی چقد عاح شت
دلم میخواست اون لباس عروسو تو تنش جر بدم بدنشو ببینم
((باذهن مریض خودتون😂😂))
&:کارت حرف نداره(چشمک)
جونگکوک:هوم(عصبی) از بار خارج شدم روندم به سمت که عمارت تا ببینمش اذیتش کنم.....
نزدیک چند ثانیه بود دیدم نیومده بالا لباسمو در آوردم پریدم تواستخربغلش کردم آوردم بالا
از دید ات
داشتم خفه میشدم که یکی از کمرم گرفت اوردتم بالا به سرفه افتاده بودم
جونگکوک:حتی شنام بلند نیستی
به گریه افتاده بودم ترسیده بودم چشام قرمز شده بود
ات:ترسیدم(بغض)
یکم که دقت کردم دیدم لباس تنش نیست چه عضله های داره دستمو بردم رو بدنش که دستم خورد به سیس پکاش
دوباره گریه هام شروع شد
جونگکوک:باشه دیگه آروم باش از دخترای نق نقو گریه ای خوشم نمیاد دید که اصن به حرفاش گوش نمیکنم دوباره دارم گریه میکنم با دستش گردنم گرفت یهو لبشو گذاشت رو لبام
از دید جونگکوک
دیدم اصن ساکت نمیشه گریه هاش رو مخم بود گردنشو محکم گرفتم لبمو گذاشتم رو لبش آروم میبوسیدمش چشامو باز کردم که دیدم چشماشو بسته اصن لباشو تکون نمیده یه خنده ریزی کردم که بدنشو بیشتر به خودم نزدیک کردم اولین بار یه دختر اینقدر آروم میبوسیدم من همیشه دخترا رو خشن میبوسیدم جوری که لباشون خون بیاد دیدم داره خفه میشه با دستای کوچیک میزنه به قفسه سینم لبشو از لبم گرفتم
جونگکوک:ببین اینم حتی نمیتونی تحمل کنی لباش قرمز شده بود دوس داشتم دوباره ببوسمش اما نه بیخیال
از دید ات
حس عجیبی داشتم اولین کیس چقدر حس خوبیه وایی دارم چی میگم به کمکش از استخر اومدیم بیرون لباسم جذبم شده بود سی/نه هام کاملا معلوم بود وقتی بهم نگاه کرد اخم کرد
جونگکوک:اینو بپوش
کتشو در آورد انداخت رو شونه هام
جونگکوک:من کار دارم تو برو بالا یه دوش بگیر مطمئنم میره بار همیشگیش پیش همون دخترا به جایی اینکه پیش من باشه وقتشو با اون هر//زه ها میگذرونه ول کن هر چی از من دور تر باشه بهتره رفتم عمارت
از دید جونگکوک
رفتم بار داخلش شدم اکیپ رو دیدم رفتم سمتشون
&:اوه پسرر خوش اومدی
نشستم رو مبل که دو تا دختر اومدن پیشم یکیش رو پام نشست همش فکرم موند پیش ات ....ات دختر لعنتیی چقد عاح شت
دلم میخواست اون لباس عروسو تو تنش جر بدم بدنشو ببینم
((باذهن مریض خودتون😂😂))
&:کارت حرف نداره(چشمک)
جونگکوک:هوم(عصبی) از بار خارج شدم روندم به سمت که عمارت تا ببینمش اذیتش کنم.....
۵.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.