part

part3:
پدرکوک:مبارکه دخترم ایشالا یه بچه خوشگل بیارین عین خودتون لبخند زدیم سوار ماشین شدیم ناراحت شده بودم تو اونجا فقط بابای من نبود
بعد چند مینی رسیدیم خیلییی عمارت بزرگ بود عین قصر بود تو حیاط پر از ماشینهای مدل بالا بود وقتی از ماشین پیاده شدم خدمتکارا تو حیاط به صف وایساده بود یه تعظیم کوتاهی کردن
ات:خب حالا که این ازدواج زوری بوده هرکی بر میگرده به زندگی خودش داشتم میرفتم به سمت خروجی که دستمو محکم گرفت
جونگکوک:چی فک کردی تو الان زن رسمی منی فک کردی میزارم بگن که جونگکوک غیرت نداشته گذاشته زنش هرزگی بیرونه
ات:هرزه دخترای دورت مثل اون بارن
يهو دستمو گذاشتم جلو دهنم که برگشت عصبی شوک نگام کرد
جونگکوک:تو الان چی گفتی؟
ات : هیچی
جونگکوک:تو دیشب تو همون بار بودی اره؟
ات:نه دستمو محکم گرفت تکیه داد به ماشین دوتا دستامو بالا سرم گرفت درد بعدی تو مچ دستام بود
جونگکوک:همتون برید تو(روبه خدمتکارا)(عصبی) با به دستش تور مو کشید بالا سرم چشام دادم تو چشاش
یهو پوزخند زد
جونگکوک:میکشمت
يهو براید استایل بغلم کرد
ات:هیی بزارم زمین با توامممم
برد سمت استخر میخواست منو بندازه تو آب
جونگکوک:تو یه ذره آب ریختی تو صورتم منم الان كل بدنتو خیس میکنم
یهو پرتم کرد تو آب داشتم خفه میشدم شنا بلند نبودم همش دست با میزدم
دیدگاه ها (۱۵)

از دید جونگکوکنزدیک چند ثانیه بود دیدم نیومده بالا لباسمو در...

بقیش اص/م/ا/ت/ه فقط دایرکت جواب میدم برای درخواست اص/مات

قلبمی= @moon248

Part2:(صبح)بلند شدم از تخت به ساعت نگاه کردمات:وایییی ساعت ۱...

پارت ۱۵: “شب خاص”(فیک: عاشق بودن به اجبار)هوا تاریک شده بود…...

دیدار اول ..

گل وحشی منپارت ۲پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط