fake taehyung
fake taehyung
part*³⁴
تهیونگ: خیلی خستم باید برم بخوابم
ا/ت: غذا نمیخوای؟
تهیونگ: نه یه چیزی خوردم
ا/ت: باشه برو بخواب من میرم یه ساعتی پیش مامانم و بابام بعد برمیگردم
تهیونگ: بزار الان خودم میرسونمت
ا/ت: نه عزیزم تو بخواب خودم میرم
تهیونگ: پس مراقب خودت باش
رفتم پایین
/: کجا
ا/ت: پیش مامانم
/: وایی خسته نشدی اینقدر رفتی خونه مامانت
ا/ت: من یک هفته ست ازدواج کردم نرفتم به دیدشون چرا بخوام خسته بشم
تهونا: حتما داداشم میخواد برسونت
ا/ت: نه خودم میخوام برم در ضمن داداشت هم شوهر منه
/: کی برمیگردی
ا/ت: کلید دارم
م.ت: نه گفتم که امشب نیای دیگه
ا/ت: چرا اونوقت
تهونا: تازه وارد خانوادمون شدی خیلی بی ادب شدیا
ا/ت: من بی ادب نبودم فقط دارم جوابتونو میدم و دارم زندگی میکنم پس شما هم اینو بدونید هرکاری بخوام بکنم هیچکس نمیتونه جلو دارم باشه
و دیگه بهشون محل نزاشتم و رفتم
تهیونگ
/: تو از کی اینجایی
تهیونگ: تازه اومدم ا/ت رفت
تهونا: نبودی ببینیش چطور باهامون رفتار میکرد
/: اره خیلی ناراحت شدم
تهیونگ: چیزی نگید من خودم اینجا بودم میفهمیدم داشتید به هم چی میگفتید
/: چی تو که تازه اومدی
تهیونگ: خب اره مامان سرم درد میکنه میخوام برم بخوابم ولی تروخدا اینقدر به ا/ت گیر نده من خودم میفهمم چیکار میکنه باشه فهمیدید
تهونا: داری مامان و تحدید میکنی
تهیونگ: تحدید چیه؟ داشتم میگفتم با ا/ت درست رفتار کنه
تهونا: داداش راستش ما حس خوبی ازش نمیگیریم
تهیونگ: گفتم که اگه باهاش مشکل دارید یه خونه جدا میگیرم
/: نه نه تو باید پیش خودمون باشی من عروسم و خیلی دوست دارم ولی کمی نگرانشم
تهیونگ: باشه
رفتم خوابیدم
#فیک
#سناریو
part*³⁴
تهیونگ: خیلی خستم باید برم بخوابم
ا/ت: غذا نمیخوای؟
تهیونگ: نه یه چیزی خوردم
ا/ت: باشه برو بخواب من میرم یه ساعتی پیش مامانم و بابام بعد برمیگردم
تهیونگ: بزار الان خودم میرسونمت
ا/ت: نه عزیزم تو بخواب خودم میرم
تهیونگ: پس مراقب خودت باش
رفتم پایین
/: کجا
ا/ت: پیش مامانم
/: وایی خسته نشدی اینقدر رفتی خونه مامانت
ا/ت: من یک هفته ست ازدواج کردم نرفتم به دیدشون چرا بخوام خسته بشم
تهونا: حتما داداشم میخواد برسونت
ا/ت: نه خودم میخوام برم در ضمن داداشت هم شوهر منه
/: کی برمیگردی
ا/ت: کلید دارم
م.ت: نه گفتم که امشب نیای دیگه
ا/ت: چرا اونوقت
تهونا: تازه وارد خانوادمون شدی خیلی بی ادب شدیا
ا/ت: من بی ادب نبودم فقط دارم جوابتونو میدم و دارم زندگی میکنم پس شما هم اینو بدونید هرکاری بخوام بکنم هیچکس نمیتونه جلو دارم باشه
و دیگه بهشون محل نزاشتم و رفتم
تهیونگ
/: تو از کی اینجایی
تهیونگ: تازه اومدم ا/ت رفت
تهونا: نبودی ببینیش چطور باهامون رفتار میکرد
/: اره خیلی ناراحت شدم
تهیونگ: چیزی نگید من خودم اینجا بودم میفهمیدم داشتید به هم چی میگفتید
/: چی تو که تازه اومدی
تهیونگ: خب اره مامان سرم درد میکنه میخوام برم بخوابم ولی تروخدا اینقدر به ا/ت گیر نده من خودم میفهمم چیکار میکنه باشه فهمیدید
تهونا: داری مامان و تحدید میکنی
تهیونگ: تحدید چیه؟ داشتم میگفتم با ا/ت درست رفتار کنه
تهونا: داداش راستش ما حس خوبی ازش نمیگیریم
تهیونگ: گفتم که اگه باهاش مشکل دارید یه خونه جدا میگیرم
/: نه نه تو باید پیش خودمون باشی من عروسم و خیلی دوست دارم ولی کمی نگرانشم
تهیونگ: باشه
رفتم خوابیدم
#فیک
#سناریو
۱۷.۰k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.