گیسوکمند part:17👌
گیسوکمند #part:17👌
-اروم درو باز کردم وارد شدم بوی سیگار همه جارو را رو پر کرده بود داشتم شوکه میشدم همه چیو خرد کرده بود حتی عکساشو ک از هر ژستی گرفته بودم شکسته بودم من میگفم این خودشیفتس اما ن اوضاع خرابع -خوبی؟...تو سکوت لبه بالکن داشت سیگار دود میکرد و با کفشام شیشه های خرد شده رو کنار میزدم که گفت :اوضاع خرابه ....هیچ چیز اونطور ک میگم پیش نمیره -من گفتم اوضاع اگه بخاستت پیش نره چیکار میکنیم تو چی گفتی بزور گفتی نمیره جلوی تقدیرو نمیشه گرف ..با نگاهی ترسناک بهم فهموند بیشتر زر بزنی فکت پایینه برای ماسمالی کردن گفتم ؛یعنی ..میگم ک حالا قضیه چیه
سیگارشو انداخت رو پارکت و با کفش های سیاه کالجش لهش کردو با فکی قفل شده گفت ؛علیسان ی دشمن داره ادمو
دختری ب اسم بیتا داره ک از شانس بدمون عاشق علیسان شده و و علیسان ن تنها اون هیچ دختر دیگیو نمیپسنده من میدونم اینم ی نقشس ک علیسان داره بازی میکنه میخاد کاری کنه ک ادمو و شکست بده ..اگه ادمای علیسان زودتر اونو پیدا نکنن شاید جون علیسان ت خطر باشه
-باشع خوبه ک از شرش راحت میشیم خودخواه نبودم اما شرایط بهم فهمونده بود ادما فقط ب فکر خودشونو نجات خودشونن چرا من ن اصلن گیج بودم ک لئون داد زد :احمقی احمق نگفتم میمیرع اینا همش نقشه علیسانه با این ک ۲۰سالشه اما شیطونم درس میدع تو باید بش نزدیک میشدی نمیدونم ..تو فکر رفت و گفت ؛کمند ـ..حاظری ؟گیج بهش نگاه کردم -یعنی چی +باید تو بری علیسانو نجات بدی این تنها شانسمونه ک هم عادمو و هم علیسانو شکست بدیم از طرع دیگع ایم بهش نزدیک میشه
-ن غیر ممکنه تو تو ک نمیخای برم وسط ی مشت ادم مسلح استرس داشتم امد سمتم و دستاشو دو طرف صورتم گڋاشتو گفت ؛ممکنش میکنم میدونم خطر داره اما الان موقعه اشه ت باید وظیفتو عملی کنی ما از دور پوشش میدیم نیاید علیسان بفهمه تو کی و چکاره ای از کمدش ی کیف بیرون اورد و گفت اینارو بپوش میرم اسلحه بیارم و ادمارو خبر کنم
استرس داشتم و ناخنامو میحوییدم نمدونم این ۶ماه منتظر همچین روزی بودم بس چی شد چم شده بلند شو کمند احمق نشو باید دست بکارشی هم لئون و هم علیسانو ک باعص تموم بدبخیاتته و نابودشون کنی موهامو بالاسرم جمع کردم و کیفو باز کردم ی لباس سیاه کلن مخفی پلیسی بود با شلوار چسبان و سر هم سیاه بود با دست کش های چرم و کفش ها ونسم و کمربند جا اسلحه خوب بود ک لئون حراسون وارد اتاق شدو خاست اسلحه رو پرت کنه طرفم یلحضه وایسادو گفت ؛محشر شدع اف،ین بیا کلت و بلعدی دیگ دو باگ بت گلوله میدم -من نمیتونم عادم بکوشم ک کلافه دستشو رو پیشونیش گذاشتو گفت،:واای وای کمند اگه بزننتم تو کاری نمیکنی تو فقط از خودت دفاع میکنی همین زود باش اسلحه رو بکمرم بستمو و دونبالش راه افتادم
-اروم درو باز کردم وارد شدم بوی سیگار همه جارو را رو پر کرده بود داشتم شوکه میشدم همه چیو خرد کرده بود حتی عکساشو ک از هر ژستی گرفته بودم شکسته بودم من میگفم این خودشیفتس اما ن اوضاع خرابع -خوبی؟...تو سکوت لبه بالکن داشت سیگار دود میکرد و با کفشام شیشه های خرد شده رو کنار میزدم که گفت :اوضاع خرابه ....هیچ چیز اونطور ک میگم پیش نمیره -من گفتم اوضاع اگه بخاستت پیش نره چیکار میکنیم تو چی گفتی بزور گفتی نمیره جلوی تقدیرو نمیشه گرف ..با نگاهی ترسناک بهم فهموند بیشتر زر بزنی فکت پایینه برای ماسمالی کردن گفتم ؛یعنی ..میگم ک حالا قضیه چیه
سیگارشو انداخت رو پارکت و با کفش های سیاه کالجش لهش کردو با فکی قفل شده گفت ؛علیسان ی دشمن داره ادمو
دختری ب اسم بیتا داره ک از شانس بدمون عاشق علیسان شده و و علیسان ن تنها اون هیچ دختر دیگیو نمیپسنده من میدونم اینم ی نقشس ک علیسان داره بازی میکنه میخاد کاری کنه ک ادمو و شکست بده ..اگه ادمای علیسان زودتر اونو پیدا نکنن شاید جون علیسان ت خطر باشه
-باشع خوبه ک از شرش راحت میشیم خودخواه نبودم اما شرایط بهم فهمونده بود ادما فقط ب فکر خودشونو نجات خودشونن چرا من ن اصلن گیج بودم ک لئون داد زد :احمقی احمق نگفتم میمیرع اینا همش نقشه علیسانه با این ک ۲۰سالشه اما شیطونم درس میدع تو باید بش نزدیک میشدی نمیدونم ..تو فکر رفت و گفت ؛کمند ـ..حاظری ؟گیج بهش نگاه کردم -یعنی چی +باید تو بری علیسانو نجات بدی این تنها شانسمونه ک هم عادمو و هم علیسانو شکست بدیم از طرع دیگع ایم بهش نزدیک میشه
-ن غیر ممکنه تو تو ک نمیخای برم وسط ی مشت ادم مسلح استرس داشتم امد سمتم و دستاشو دو طرف صورتم گڋاشتو گفت ؛ممکنش میکنم میدونم خطر داره اما الان موقعه اشه ت باید وظیفتو عملی کنی ما از دور پوشش میدیم نیاید علیسان بفهمه تو کی و چکاره ای از کمدش ی کیف بیرون اورد و گفت اینارو بپوش میرم اسلحه بیارم و ادمارو خبر کنم
استرس داشتم و ناخنامو میحوییدم نمدونم این ۶ماه منتظر همچین روزی بودم بس چی شد چم شده بلند شو کمند احمق نشو باید دست بکارشی هم لئون و هم علیسانو ک باعص تموم بدبخیاتته و نابودشون کنی موهامو بالاسرم جمع کردم و کیفو باز کردم ی لباس سیاه کلن مخفی پلیسی بود با شلوار چسبان و سر هم سیاه بود با دست کش های چرم و کفش ها ونسم و کمربند جا اسلحه خوب بود ک لئون حراسون وارد اتاق شدو خاست اسلحه رو پرت کنه طرفم یلحضه وایسادو گفت ؛محشر شدع اف،ین بیا کلت و بلعدی دیگ دو باگ بت گلوله میدم -من نمیتونم عادم بکوشم ک کلافه دستشو رو پیشونیش گذاشتو گفت،:واای وای کمند اگه بزننتم تو کاری نمیکنی تو فقط از خودت دفاع میکنی همین زود باش اسلحه رو بکمرم بستمو و دونبالش راه افتادم
۱۱.۶k
۲۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.