Part

#Part235
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

رفتیم پایین که مامان با شنیدن تق تق صندل های تختم لبخندی زد
_ دختر گلم بالاخره بهمون افتخار دادی
لبخندی زدم که صام بوسه ی نرمی رو گونم نشوند

چند یاعتی با مامان مریم گذروندم
رفتیم تو باغ قدم زدیم از گلهای رز قرمز و سفید چند تا چیدم
رزها فوق العاده اند

حالم خیلی بهتر شده بود
انگار تازه شده بودم
خودم داشتم به خودم کمک میکردم خالم بهتر بشه
برای مامان مریم از زیبایی که نمیدید حرف میزدم

هرجایی رو براش توصیف میکردم
رنگ ها رو ، حالت گل ها رو ، لطافتشون رو
وقت گذراندن با مامان مریم سبکم میکردم
بالاخره مامان مریم خسته شد و برگشتیم داخل عمارت
تو آشپزخونه داشتم گل ها رو داخل گلدون میذاشتم که دستای مردی که تکیه گاهم شده دورم حلقه شد

_ حضورت زندگیم رو روشن کرده
نفس عمیقی کشیدم و با آرامشی که همراه با یه غم بود چشمام رو بستم و خودم رو به سینه ی ستبرش تکیه دادم
_ برات سورپرایز دارم
برگشتم سمتش و دستام رو دور گردنش حلقه کردم
+ چی؟

_ میخوام قبل از هرچیزی نهار رو ببرت یه جای فوق العاده، بعد میریم پیش میلاد... فکر کنم به یکم جیغ زدن نیاز داریم

+ سام میلاد چطور هم خلبانه هم وکیل؟
_ خلبانی فقط برای تفریح خودشه، خیلی دوست داشت خلبان بشه ولی جبر خونوادش مجبورش کردند که وارد دنیای وکالت بشه، پدر بزرگ میلاد یکی از بزرگترین قاضی های ایرانه
متعجب نگاش کردم
دیدگاه ها (۱)

#Part236#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 +اوه مای گاد! خوب ...

#Part237#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 +احیاناً اون یکی ا...

#Part235#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 چرا هر اتفاقی میوف...

#Part234#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 از روزی که اومدم ح...

P¹⁷باهم از هتل امدیم بیروناول رفتیم به یه پاساژ که معلوم بود...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

#عشق _جنایت 🔪پارت48شوگا:جونگکوک که با عصبانیت داشت به جینو و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط