وقتی بعد دعوا حالش بد شد
وقتی بعد دعوا حالش بد شد
شات (۱)
سلام من تهیونگم ۲۶ سالمه ۲ ساله با یونا ازدواج کردم خیلی هم دوسش دارم
سلام من یونا هستم ۲۳ سالمه ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کردم خیلی هم دوسش دارم
دوروزه با تهیونگ دعوا کردم که چی ؟؟؟ بخاطر ی چیز الکی . تولد دوستم بود دعوتم کرده بود از تهونگم اجازه گرفتم که برم گفت باشه
کلی هم قانون گذاشت و چیز میز سپرد اخه خودش کار داشت نمیتونست بیاد تا دیروقت سر کار بود .
خب من چیکار کنم ک اکسم اونجا بود
اون لامصب خودش دوست دختر داشت . نمیدونم چرا
تهیونگ ناراحته
فلش بک روز به تولد:
یونا ویو
از صب کلی کار داشتم انجام دادم چون تولد طرفای ساعت ۷ کارامو کردم اماده شدم . از تهیونگ اجازه گرفته بودم اجازه داده بود برم گفت فقط ب پسرا نزدیک نشم و لباس باز نپوشم.
برای جنی هم کادوی خیلی خوشگلی گرفته بودم
کادوی جنی رو گذاشتم تو کیفمو راه افتادم به سمت خونشون
چون جنی از خوانواده پولداری بود خونشون بزرگ بود شبیه ی عمارت
بالاخره رسیدم ؛ ماشینو پارک کردم رفتم داخل چشم چشم کردم که جنی و دیدم رفتم طرفش
جنی:سلام دختر
یونا:سلام عزیزم چطوری تولدت مبارک
جنی:ممنونم بوس بوس بوس بهت چقد خوشگل شدی
مثلا تولد منه ها تو چرا خوشگل کردی
الان به جای اینکه من دوس پسر پیدا کنم تو دومیشیم پیدا میکنی
یونا:دهن تو چفت و بست نداره من خودم شوهر دارم ن بهش خیانت میکنم ن دوس پسر جدید پیدا میکنم(عصبانی)
جنی:باش بابا چرا زود ناراحت میشی من ی چیزی گفتم
شات (۱)
سلام من تهیونگم ۲۶ سالمه ۲ ساله با یونا ازدواج کردم خیلی هم دوسش دارم
سلام من یونا هستم ۲۳ سالمه ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کردم خیلی هم دوسش دارم
دوروزه با تهیونگ دعوا کردم که چی ؟؟؟ بخاطر ی چیز الکی . تولد دوستم بود دعوتم کرده بود از تهونگم اجازه گرفتم که برم گفت باشه
کلی هم قانون گذاشت و چیز میز سپرد اخه خودش کار داشت نمیتونست بیاد تا دیروقت سر کار بود .
خب من چیکار کنم ک اکسم اونجا بود
اون لامصب خودش دوست دختر داشت . نمیدونم چرا
تهیونگ ناراحته
فلش بک روز به تولد:
یونا ویو
از صب کلی کار داشتم انجام دادم چون تولد طرفای ساعت ۷ کارامو کردم اماده شدم . از تهیونگ اجازه گرفته بودم اجازه داده بود برم گفت فقط ب پسرا نزدیک نشم و لباس باز نپوشم.
برای جنی هم کادوی خیلی خوشگلی گرفته بودم
کادوی جنی رو گذاشتم تو کیفمو راه افتادم به سمت خونشون
چون جنی از خوانواده پولداری بود خونشون بزرگ بود شبیه ی عمارت
بالاخره رسیدم ؛ ماشینو پارک کردم رفتم داخل چشم چشم کردم که جنی و دیدم رفتم طرفش
جنی:سلام دختر
یونا:سلام عزیزم چطوری تولدت مبارک
جنی:ممنونم بوس بوس بوس بهت چقد خوشگل شدی
مثلا تولد منه ها تو چرا خوشگل کردی
الان به جای اینکه من دوس پسر پیدا کنم تو دومیشیم پیدا میکنی
یونا:دهن تو چفت و بست نداره من خودم شوهر دارم ن بهش خیانت میکنم ن دوس پسر جدید پیدا میکنم(عصبانی)
جنی:باش بابا چرا زود ناراحت میشی من ی چیزی گفتم
۶۲.۲k
۱۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.