تقدیر بودپای کسی در میان نبود

تقدیر بود... پای کسی در میان نبود
آن روزها که صحبتی از این و آن نبود

می‌شد زمانه‌وار بخواهم تو را ولی
وصلی چنین که لایق عشقی چنان نبود

یک روز رنجِ بی پر و بالی مرا شکست
یک روز بال بود، ولی آسمان نبود

وقتی که دوست، آینه‌ام را شکست و رفت
هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود

از خنده‌ی ترحّم مردم که بگذریم
با من کسی به غیر غمت مهربان نبود...

#پوریا_شیرانی
دیدگاه ها (۰)

باید که لهجه‌ی کهنم را عوض کنماین حرفِ مانده در دهنم را عوض ...

دلم میخاد بنشینی رو به رومدرست رو به روم... به فاصله ی کمتر ...

رویاهای منند این قاصدک‌ها... که هر صبح از چشمانم پَر می‌کشند...

صبح شد باز دلم میل پریدن دارد و تماشای تو هر صبح چه دیدن دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط