که یهو

که یهو
یکی از بادیگاردا اومد پیشم و گفت
بادیگارد:ارباب اوردیمش
جونگکوک :باشه حالا میتونید برید
رفتم اتاق قرمز....جایی که همه رو شکنجه میدادم ....
رفتم تو ....چشمم خورد بهش خیلی خوشگل بود
اما مطمئن هستم اینم مثل داداشش یه هرزست
نگاه کبودی ها و زخم های روی بدنش بکن
ایششش معلوم نیست زیر کی بوده

روش یه سطل آب یخ خالی کردم
ا.ت:(نفس نفس زدن ) اینجا....کجاست ؟
جونگکوک :جایی که قرارع بدبخت بشی
(خنده شیطانی )
ا.ت :چ...چی؟
چرا منو آوردین اینجا
تو کی هستی
جونگکوک :کنجکاوی نه؟
خب بزار بهت بگم
من جئون جونگکوکم
برادر اونی که داداشت کشتش
و تو هم قرارع بخاطر اون عذاب بکشی

ا.ت:چ...چی؟
ویو یورا(دوباره من🎀)
جونگکوک بزرگترین شلاق رو برداشت
و تا میتونست ا.ت رو زد
ا.ت اونقدر ها هم درد نداشت
بلاخره با یه پدر عوضی و برادر ناتنی ه..ر...زه.... نامادری بزرگ ج...ن...د...ه
بزرگ شده بود
اما جونگکوک تعجب کرده بود اونا حسابی زده بود اما ا.ت فقط بی صدا گریه میکرد
یه حسی بهش میگفت این کار رو نکن اما
حس انتقام تمام وجودش رو گرفته بود
انتقام رو بخاطر حسی که بنظر عشق بود ول کنه؟ عمرا مطمئنا یه هوسه (درست نوشتم؟🥸)
یه هوس زد گذر اما ....
جونگکوک از ایندش خبر دار نیست


خب خب خب
برا پارت بعد 10 لایک و 5 کامنت
مرسیییی🎀🎀
دیدگاه ها (۸)

جونگکوک:نفس نفس زدن از حالا به بعد تو خدمتکار این عمارتی فهم...

ببخشید بچه ها مامانم میخواد گوشی رو ازم بگیره ممکنه نتونم پا...

جونگکوک :تونستم اطلاعاتشو به دست بیارم اما انگار یه خواهر هم...

جونگکوک ویوخیلی وقته دنبال قاتل خواهرم می‌گشتم و پیداش کردم ...

اسم: لانافامیل:__سن: ۲۵قد: ۱۶۰وزن: ۴۰بستگان:کاکوچو(برادر نات...

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط