عشق مافیایی
#عشق_مافیایی
پارت سی
اونو بست به یه تخت لختش کرد و اومد سمته من صندلیمو آورد نزدیک و جوری گذاشت ک چشمم رو جیمین باشه
شروع کرد محکم ش.لاق زدن به بدن عضله ای جیمین
تمام مدن داشتم جیغ میزدم ولی جیمین حتی آخ هم نمیگفت
میله ی داغ و آورد گذاشت رو پای جیمین و صورت جیمین مچاله شد
انقدر جیغ زدم ک صدام گرفت
د.ی.ل.د.و آورد گذاشت رو عضو جیمین و به بدترین حالت ار..ضاش کرد
کاتر و آورد بدنشو خط خ.طی کرد جیمیم از شدت در..د عرق کرده بود
روی زخمای جیمین نمک و فلفل ریخت و روشون یخ گذاشت
من انقدر جیغ زدم و گریه کردم ک بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم تو خونه بودم
یهو در باز شد و تهیونگ اومد داخل
نمیتونستم حرف بزنم حنجره امو از دست داده بودم و فقط ناله ازم خارج میشد
تهیونگ اومد بغلم کرد
تهیونگ:جیمین اتاق بغلیه...سر و وعضش بده بری اونجا حالت بد میشه
ازش فاصله گرفتم دیدم تهیونگم زخمیه
فهمیدم با بادیگاردای اوک بون دعوا کرده
از بغلش اومدم بیرون قبل از اینکه تهیونگ بتونه منو بگیره وارد اتاق جیمین شدم
وقتی دیدم همه جاش خونه در جا زدم زیره گریه
جیمین از خواب بیدار شد وقتی گریه منو دید بهم اشاره کرد برم پیشش
بغلم کرد و متقابلن بغلش کردم که سرفه کرد و از دهنش لخته خون خارج شد...
غمگین شد:)🙁
لایککککک کنننن وگرنه من میرم🤣😭
کامنتتت بزاررررر واحححح😕🫂
پارت سی
اونو بست به یه تخت لختش کرد و اومد سمته من صندلیمو آورد نزدیک و جوری گذاشت ک چشمم رو جیمین باشه
شروع کرد محکم ش.لاق زدن به بدن عضله ای جیمین
تمام مدن داشتم جیغ میزدم ولی جیمین حتی آخ هم نمیگفت
میله ی داغ و آورد گذاشت رو پای جیمین و صورت جیمین مچاله شد
انقدر جیغ زدم ک صدام گرفت
د.ی.ل.د.و آورد گذاشت رو عضو جیمین و به بدترین حالت ار..ضاش کرد
کاتر و آورد بدنشو خط خ.طی کرد جیمیم از شدت در..د عرق کرده بود
روی زخمای جیمین نمک و فلفل ریخت و روشون یخ گذاشت
من انقدر جیغ زدم و گریه کردم ک بیهوش شدم
وقتی بیدار شدم تو خونه بودم
یهو در باز شد و تهیونگ اومد داخل
نمیتونستم حرف بزنم حنجره امو از دست داده بودم و فقط ناله ازم خارج میشد
تهیونگ اومد بغلم کرد
تهیونگ:جیمین اتاق بغلیه...سر و وعضش بده بری اونجا حالت بد میشه
ازش فاصله گرفتم دیدم تهیونگم زخمیه
فهمیدم با بادیگاردای اوک بون دعوا کرده
از بغلش اومدم بیرون قبل از اینکه تهیونگ بتونه منو بگیره وارد اتاق جیمین شدم
وقتی دیدم همه جاش خونه در جا زدم زیره گریه
جیمین از خواب بیدار شد وقتی گریه منو دید بهم اشاره کرد برم پیشش
بغلم کرد و متقابلن بغلش کردم که سرفه کرد و از دهنش لخته خون خارج شد...
غمگین شد:)🙁
لایککککک کنننن وگرنه من میرم🤣😭
کامنتتت بزاررررر واحححح😕🫂
۵۹.۵k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.