ازدواج اجباری
پارت 37
لینا ویو :
دیدم که ات توی یه اتاقی بی هوشه ..
سریع میخاستم درو وا کنم ولی قفل بود
رفتم سمت انبار
و کلید هاشو پیدا کردم
و باز کردم درشو
لینا : ات...ات...ات...حق..حق...ات...چرا بدنت قرمزه...تروخدا چشماتو وا کن...ات...ات..حق..حق..
لینا به دکتر زنگ نزد چون خجالت میکشید
ات رو برد سمت وان اب سرد میریخت رو بدن ات ..
لینا : حق..حق..
نفس میکشه هنوز ...
لینا پماد های قبلی ات رو ورداشت رو بدنش میمالید ( منحرف نباش 🗿)
لباس های ات رو پوشوند و رو تخت گذاشت که بخوابه ...
یک ساعت بعد :
ات :.م...من...من...کجام ؟
لینا : ات...عشقم...بهوش امدی ...حق...حق...ات ...
ات : گ...گریه نکن
لینا : ببخشید...بخاطر عذاب های که میکشی ..ات...حق...حق...عشقم..چی برات درسا کنم ها ؟
چی دلت میخاد ؟
هرچی میخای بگو ..
حالت خوبه ؟
ات : حق..حق...نه...هیچی نمیخام..فقطجیمین بفهمه من اومدم بیرون کتکم میزنه ..
لینا : اجوما هم داره میاد مواظبت هستیمنمیذاریم پیشت میمونم
ات : میدونی چیه ؟
وقتی میخوای یه نفر که خیلی دوستش داری رو فراموش کنی، مثل این می مونه که با خودکار نوشته باشی و بخوای با پاک کن پاکش کنی یا بخوای غلط گیر استفاده کنی، شاید با پاک کن کم رنگ بشه، یا اونقد بکشی رو کاغذ که حتی کاغذ پاره بشه یا با غلط گیر روش رو بگیری که دیگه اون نوشته رو نبینی یا یه تیکه از کاغذت کنده میشه یا یه لکه روش می مونه اما بازم اثرش هست؛ هیچ وقت نمیره.
لینا : قربونت برم من اخه 🥺
ماه من 🌙
ات : خ..خدانکنه ..حق..حق..
ات ویو :
یه دفعهه دیدمکه زنگ عمارت خورد
و ترس و لرز افتاد به دلم
لینا : نترس...جیمینم باشه نمیتونهکاریت بکنه ..
ات : حق..حق.
لینا : گریه نکنمن میرم وا کنم درو ...
لینا درو وا کرد و جیمیناومد تو ...
جیمین : تو اینجا چیکار میکنی ؟
لینا : اومدم ات رو ببینم
چرا اونکارو باهاش کردی ...
که ات اومد بیرون..
ات : س...س..سلام..
جیمین : توی...هر...زه چرا بیرونی ها ؟
ات: ا..خه
لینا : من اوردمش بیرون ..
جیمین : گوه..میخوری ...بدو گمشو تو اتاقت ..
لینا : ببین جیمین..
یه چیزی بت میگم هیچوقت فراموش نکن
جیمین : چی؟
لینا :یه "قربونت برم" ساده ، نه اونُ پررو تر میکنه نه تورو کوچیک..
یه "دوست دارم" ساده موقع خداحافظی ، نه اونو پر توقع میکنه نه تورو بدهکار..
یه "چقدر خوشگل شدی امروز" خشک و خالی ، نه اونو هوایی میکنه نه تورو بی غرور..
اوجِ مغرور بودن اونجاست که واسه آدمی که واقعا دوسِش داری بی غرور ترین آدم دنیا باشی..!
بفهم افرین ..
جیمین : برو بابا
جیمین رفت دست ات رو کشید و هلش داد...
لایککککککک 🥲❤
کامنت باید زیاد باشه خیلی خیلی زیاد🙃💫
لینا ویو :
دیدم که ات توی یه اتاقی بی هوشه ..
سریع میخاستم درو وا کنم ولی قفل بود
رفتم سمت انبار
و کلید هاشو پیدا کردم
و باز کردم درشو
لینا : ات...ات...ات...حق..حق...ات...چرا بدنت قرمزه...تروخدا چشماتو وا کن...ات...ات..حق..حق..
لینا به دکتر زنگ نزد چون خجالت میکشید
ات رو برد سمت وان اب سرد میریخت رو بدن ات ..
لینا : حق..حق..
نفس میکشه هنوز ...
لینا پماد های قبلی ات رو ورداشت رو بدنش میمالید ( منحرف نباش 🗿)
لباس های ات رو پوشوند و رو تخت گذاشت که بخوابه ...
یک ساعت بعد :
ات :.م...من...من...کجام ؟
لینا : ات...عشقم...بهوش امدی ...حق...حق...ات ...
ات : گ...گریه نکن
لینا : ببخشید...بخاطر عذاب های که میکشی ..ات...حق...حق...عشقم..چی برات درسا کنم ها ؟
چی دلت میخاد ؟
هرچی میخای بگو ..
حالت خوبه ؟
ات : حق..حق...نه...هیچی نمیخام..فقطجیمین بفهمه من اومدم بیرون کتکم میزنه ..
لینا : اجوما هم داره میاد مواظبت هستیمنمیذاریم پیشت میمونم
ات : میدونی چیه ؟
وقتی میخوای یه نفر که خیلی دوستش داری رو فراموش کنی، مثل این می مونه که با خودکار نوشته باشی و بخوای با پاک کن پاکش کنی یا بخوای غلط گیر استفاده کنی، شاید با پاک کن کم رنگ بشه، یا اونقد بکشی رو کاغذ که حتی کاغذ پاره بشه یا با غلط گیر روش رو بگیری که دیگه اون نوشته رو نبینی یا یه تیکه از کاغذت کنده میشه یا یه لکه روش می مونه اما بازم اثرش هست؛ هیچ وقت نمیره.
لینا : قربونت برم من اخه 🥺
ماه من 🌙
ات : خ..خدانکنه ..حق..حق..
ات ویو :
یه دفعهه دیدمکه زنگ عمارت خورد
و ترس و لرز افتاد به دلم
لینا : نترس...جیمینم باشه نمیتونهکاریت بکنه ..
ات : حق..حق.
لینا : گریه نکنمن میرم وا کنم درو ...
لینا درو وا کرد و جیمیناومد تو ...
جیمین : تو اینجا چیکار میکنی ؟
لینا : اومدم ات رو ببینم
چرا اونکارو باهاش کردی ...
که ات اومد بیرون..
ات : س...س..سلام..
جیمین : توی...هر...زه چرا بیرونی ها ؟
ات: ا..خه
لینا : من اوردمش بیرون ..
جیمین : گوه..میخوری ...بدو گمشو تو اتاقت ..
لینا : ببین جیمین..
یه چیزی بت میگم هیچوقت فراموش نکن
جیمین : چی؟
لینا :یه "قربونت برم" ساده ، نه اونُ پررو تر میکنه نه تورو کوچیک..
یه "دوست دارم" ساده موقع خداحافظی ، نه اونو پر توقع میکنه نه تورو بدهکار..
یه "چقدر خوشگل شدی امروز" خشک و خالی ، نه اونو هوایی میکنه نه تورو بی غرور..
اوجِ مغرور بودن اونجاست که واسه آدمی که واقعا دوسِش داری بی غرور ترین آدم دنیا باشی..!
بفهم افرین ..
جیمین : برو بابا
جیمین رفت دست ات رو کشید و هلش داد...
لایککککککک 🥲❤
کامنت باید زیاد باشه خیلی خیلی زیاد🙃💫
۷۴.۴k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.