ساقی امشب منم و راه شب و دست نیاز

ساقی امشب منم و راهِ شب و دستِ #نیاز

با ، دو پیمانه ، از آن تلخ ، مرا باز #بساز

در خودم ، گُم شده ام ، تا که بجوُیَم خود را

خُمِ مَی را به سَرم ریز و به راهم #انداز

وای از این خاطرِ آزرده ، که تسکین #نگرفت

داد و بیداد ، که آن رفته ، نمی آید #باز

دستِ شوریده شناسی ، دلِ ما را #ننواخت

دستِ لطفی تو برون آور و ما را #بنواز

دَر چه شب ها ، که نبودی و به یادت بودیم

من و دل ، با همه ی بارِ غم و شیب و #فراز

راستی ، چیزی از آن دوره ، به یادت مانده است ؟

مانده در یادِ تو ، یک حرف از آن راز و #نیاز ؟

یاغی و خانه ی از عشق تُهی می دانند

حالِ تنهائی و دلتنگیِ شب های #دراز


دیدگاه ها (۱)

تا کبوتر میشوم تیر و کمان رو میکنی...بال و پر تا میزنم، صیدم...

سکوتت را بغل کن ، بغض و گریه دردسر داردکجا فریاد کردن در دل ...

در هوایت بی قرارم #روز و #شب سر ز ...

فرشته از خدا پرسید:مردمانت مسجد میسازند...نماز میخوانند...چر...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

yek tarafe part : 8

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط