ساقی امشب منم و راهِ شب و دستِ نیاز
ساقی امشب منم و راهِ شب و دستِ #نیاز
با ، دو پیمانه ، از آن تلخ ، مرا باز #بساز
در خودم ، گُم شده ام ، تا که بجوُیَم خود را
خُمِ مَی را به سَرم ریز و به راهم #انداز
وای از این خاطرِ آزرده ، که تسکین #نگرفت
داد و بیداد ، که آن رفته ، نمی آید #باز
دستِ شوریده شناسی ، دلِ ما را #ننواخت
دستِ لطفی تو برون آور و ما را #بنواز
دَر چه شب ها ، که نبودی و به یادت بودیم
من و دل ، با همه ی بارِ غم و شیب و #فراز
راستی ، چیزی از آن دوره ، به یادت مانده است ؟
مانده در یادِ تو ، یک حرف از آن راز و #نیاز ؟
یاغی و خانه ی از عشق تُهی می دانند
حالِ تنهائی و دلتنگیِ شب های #دراز
با ، دو پیمانه ، از آن تلخ ، مرا باز #بساز
در خودم ، گُم شده ام ، تا که بجوُیَم خود را
خُمِ مَی را به سَرم ریز و به راهم #انداز
وای از این خاطرِ آزرده ، که تسکین #نگرفت
داد و بیداد ، که آن رفته ، نمی آید #باز
دستِ شوریده شناسی ، دلِ ما را #ننواخت
دستِ لطفی تو برون آور و ما را #بنواز
دَر چه شب ها ، که نبودی و به یادت بودیم
من و دل ، با همه ی بارِ غم و شیب و #فراز
راستی ، چیزی از آن دوره ، به یادت مانده است ؟
مانده در یادِ تو ، یک حرف از آن راز و #نیاز ؟
یاغی و خانه ی از عشق تُهی می دانند
حالِ تنهائی و دلتنگیِ شب های #دراز
۱.۷k
۱۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.