سکوتت را بغل کن ، بغض و گریه دردسر دارد
سکوتت را بغل کن ، بغض و گریه دردسر دارد
کجا فریاد کردن در دل زندان اثر دارد؟
سرِ دار حقیقت لال باش و ناله کمتر کن
که این شهر دروغین تا بخواهی گوش کر دارد
به هر سمتی که رفتم کوهی از دیوار سدّم شد
خدایا پس کجای این جهنم درّه در دارد؟
دلم را دست هر ** دادم از احساس من رد شد
نوشتم روی قلبم «عشق ، رنج بی ثمر دارد»
به دست دوستی شک کردم از آن لحظه ی شومی
که دیدم باغبان در دستهای خود تبر دارد
عزیز خویش را راهی صحرا کردم اما...آه
دلم از قصد شوم نابرادرها خبر دارد
خیال پر کشیدن داشتم در سر ، ولی اینجا
سرانجامش تفنگ است و قفس هرکس که پر دارد
زبانم سرخ شد از بس که هی خونِ جگر خوردم
درخت شعرم اما همچنان سبز است و سر دارد
کجا فریاد کردن در دل زندان اثر دارد؟
سرِ دار حقیقت لال باش و ناله کمتر کن
که این شهر دروغین تا بخواهی گوش کر دارد
به هر سمتی که رفتم کوهی از دیوار سدّم شد
خدایا پس کجای این جهنم درّه در دارد؟
دلم را دست هر ** دادم از احساس من رد شد
نوشتم روی قلبم «عشق ، رنج بی ثمر دارد»
به دست دوستی شک کردم از آن لحظه ی شومی
که دیدم باغبان در دستهای خود تبر دارد
عزیز خویش را راهی صحرا کردم اما...آه
دلم از قصد شوم نابرادرها خبر دارد
خیال پر کشیدن داشتم در سر ، ولی اینجا
سرانجامش تفنگ است و قفس هرکس که پر دارد
زبانم سرخ شد از بس که هی خونِ جگر خوردم
درخت شعرم اما همچنان سبز است و سر دارد
۱.۲k
۱۷ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.