دوستش میدارمچرا که میشناسمشبه دوستی و یگانگی...هنگامی که دستان مهربانش را به دست میگیرمتنهایی غمانگیزش را در مییابم...اندوهشغروبی دلگیر است، در غُربت و تنهاییهمچنان که شادیاشطلوعِ همهی آفتابهاست...