رمان رئیس جذاب من
🔮رمان رئیس جذاب من 🔮
Part36
#فردا
#ایناز
دیشب مانی گفت میتونم روش حساب کنم و بهم کمک میکنه آماده شدم کخ با مریم خانم و مانی و مانا بریم خونه ارسلان
خیلی استرس داشتم که منو مانا پشت سوار شدیم که مانا دستمو گرفت و گفت
نگران نباش آیناز ما هستیم خب
لبخند مصنوعی زدمو گفتم
خب
نمیدونم چند دقیقه گذشته که جلوی دری که واسم عذاب بود نگه داشت مانی
رفتیم داخل که یه دختر خوشگل و خوش اندام جلومون ظاهر شد و گفت
بفرمایید با کی کار داشتید
فکر کنم نامزدش بود بابغض گفتم
با آقا ارسلان خونست ؟
آره بفرمایید تو الان میاد
که رفتیم تو و رو مبل نشستیم ارسلان ار پله ها اومد پایین با دیدن منو و مانی اینا اومد و نشست و به تای ابروشو بالا داد گفت
اوه ببین کی اینجاست خانم آیناز پارسال دوست امسال آشنا از این ورا
بغضمو قورت دادمو گفتم
خیلیم برلی اومدنم خوشحال نیستم اومدم بگم که میخوام طلاق بگیرم و برگه طلاقو نشونش دادم
( مانی و من قبل این قضیه ازدواج دنبال طلاقم بودیم)
باپوزخند گفت
Part36
#فردا
#ایناز
دیشب مانی گفت میتونم روش حساب کنم و بهم کمک میکنه آماده شدم کخ با مریم خانم و مانی و مانا بریم خونه ارسلان
خیلی استرس داشتم که منو مانا پشت سوار شدیم که مانا دستمو گرفت و گفت
نگران نباش آیناز ما هستیم خب
لبخند مصنوعی زدمو گفتم
خب
نمیدونم چند دقیقه گذشته که جلوی دری که واسم عذاب بود نگه داشت مانی
رفتیم داخل که یه دختر خوشگل و خوش اندام جلومون ظاهر شد و گفت
بفرمایید با کی کار داشتید
فکر کنم نامزدش بود بابغض گفتم
با آقا ارسلان خونست ؟
آره بفرمایید تو الان میاد
که رفتیم تو و رو مبل نشستیم ارسلان ار پله ها اومد پایین با دیدن منو و مانی اینا اومد و نشست و به تای ابروشو بالا داد گفت
اوه ببین کی اینجاست خانم آیناز پارسال دوست امسال آشنا از این ورا
بغضمو قورت دادمو گفتم
خیلیم برلی اومدنم خوشحال نیستم اومدم بگم که میخوام طلاق بگیرم و برگه طلاقو نشونش دادم
( مانی و من قبل این قضیه ازدواج دنبال طلاقم بودیم)
باپوزخند گفت
- ۱.۱k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط