من امروزی نیستم

من امروزی نیستم!
هر چه فکر می کنم جای من اینجا نیست! من باید سال ها قبل از این زندگی میکردم
در آن روزهایی که لاکچری ترین خانه ها خانه های حیاط دار بود همان ها که حوض داشت و چند ماهی قرمز…!
روزهایی که سقف آرزوی مردان داشتن یک دوچرخه بود و زن ها یک چرخ خیاطی…
وقت چادر نمازهای رنگی، موهای بافته و دلبری های یواشکی…
وقت مهمانی های فامیلی، خنده های تمام نشدنی،وقت لیوان کمر باریک و چای قند پهلو…
راستش، من اصلا امروزی نیستم…
من حال این روزها را نمیفهمم
و بین اینهمه پیشرفت دست و پایم را گم کرده ام…
من با مجازی دلم آرام نمیگیرد و بلد نیستم علاقه ام را به کسی با لایک و کامنت گذاشتن زیر پست هایش نشان دهم،
نمیتوانم تمام احساسم را با یک استیکر لعنتی از راه دور به کسی بفهمانم، من دلبری اینترنتی را یاد نگرفته ام…
نه ، من اصلا و ابدا امروزی نیستم!
وقتی جشن طلاق برایم بی معنی ست
و از دوست معمولی بودن با جنس مخالف سر در نمی آورم همان چیزی که اسمش را گذاشته اند دوستی اجتماعی…
من یاد نگرفته ام شب عاشق باشم و صبح فارغ، یا دم به دقیقه معشوقه عوض کنم!
دلم میخواهد عاشق که شدم شش دانگ احساسم را به نامش بزنم کسی که تمام دنیایم شود…
من اصلا امروزی نیستم
و اشتباهی وسط این روزها افتاده ام…
مرا به قبل برگردانید، به روزهایی که همه چیز اینهمه باکلاس نشده بود!
دیدگاه ها (۱)

"دوستت دارم" ♥️در زبان مردان شکل‌های مختلفی دارد !بعضی‌ها با...

هی بخند و غصه راشرمنده کنلحظه را از خنده هاآکنده کنخنده کن! ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط