قسمت ۱۳
قسمت ۱۳
نام رمان :قشاع
نویسنده : میا
.
از چشام فقط اشک میومد کاش هیچ وقت اینجا نمی اومدم .
دهنمو با چسب بست و یه امپول از کِشو کنار تخت در اورد و زد بهم .
چشام کم کم داشت بسته میشد که یه مرد وارد کلبه شد .
چقدر ... چقدرر.... شبیه پد.
(از هوش رفت )
فردا صبح اون شب .
خیلی حالم بد بود . تنم اصلا جونی نداشت .
خواستم پاشم که دیدم تنم بالا نمیره . !نگاهی به خودم انداختم بدنم با یه طناب به تخت بسته شده بود .
یهو چشمانم گرد شد یادم افتاد دیشب چه اتفاقی افتاده بود. ولی دهنم باز شده بود و چسبی روش نبود . هرچی سعی کردم نشد طناب رو از بدنم خلاص کنم .
اخرش گریم گرفت که یهو اون مرد اومد . همونی که دیشب بهم امپول زد . با ترس بهش نگاه میکردم که اومد جلو دستاش تو جیبش بودو کامل سیاه پوشیده بود . اومد سمتم و جلوی تخت نشست .
+خواهش میکنم دست و پام رو باز کن . لطفا .
هیچی نگفت و فقط بهم خیره بود .
-اسمت چیه ؟
هیچی نگفتم و با تزس نگاهش کردم
دوباره تکرار کرد ولی ایندفعه صداش بم تر از قبل شد و ترسناک تر
-نشنیدی ؟ گفتم اسمت چیه ?
+غ..غ..غزاله ... غزاله ام اقا
خلاص صفحه سینزده
نام رمان :قشاع
نویسنده : میا
.
از چشام فقط اشک میومد کاش هیچ وقت اینجا نمی اومدم .
دهنمو با چسب بست و یه امپول از کِشو کنار تخت در اورد و زد بهم .
چشام کم کم داشت بسته میشد که یه مرد وارد کلبه شد .
چقدر ... چقدرر.... شبیه پد.
(از هوش رفت )
فردا صبح اون شب .
خیلی حالم بد بود . تنم اصلا جونی نداشت .
خواستم پاشم که دیدم تنم بالا نمیره . !نگاهی به خودم انداختم بدنم با یه طناب به تخت بسته شده بود .
یهو چشمانم گرد شد یادم افتاد دیشب چه اتفاقی افتاده بود. ولی دهنم باز شده بود و چسبی روش نبود . هرچی سعی کردم نشد طناب رو از بدنم خلاص کنم .
اخرش گریم گرفت که یهو اون مرد اومد . همونی که دیشب بهم امپول زد . با ترس بهش نگاه میکردم که اومد جلو دستاش تو جیبش بودو کامل سیاه پوشیده بود . اومد سمتم و جلوی تخت نشست .
+خواهش میکنم دست و پام رو باز کن . لطفا .
هیچی نگفت و فقط بهم خیره بود .
-اسمت چیه ؟
هیچی نگفتم و با تزس نگاهش کردم
دوباره تکرار کرد ولی ایندفعه صداش بم تر از قبل شد و ترسناک تر
-نشنیدی ؟ گفتم اسمت چیه ?
+غ..غ..غزاله ... غزاله ام اقا
خلاص صفحه سینزده
۹۵۵
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.