قسمت ۱۵
قسمت ۱۵
نام رمان :قشاع
نویسنده:میا
.
شوکه فقط نگاه میکردم . کاش تموم بشه همه این،بدبختی ها،
-اون مرد ولی ......
+اون مردی که اون دخترو کتکت میزد پدر تو بود. پدرت برای اینکه اتفاقی نیوفته شیش ماه پیش که مادرت افتاد زندان رو گردن داشت. تغصیر پدر تو بود . مادرت قاتل نیست . پدرت قاتل و این قتل رو به گردن مادرت انداخته .
بعدم ازم خواست که تورو زیر نظر بگیرم .و توروهم بکشم .
چشام گرد تر شد ـ قطره اشکی سریع از چشمانم بارید . باورم نمیشد !پد....پدر من،؟ ! چشام قرمز ،قرمز شد از ترس یعنی الان میخواد منو بکشه ؟
+ولی یه مشکلی هست . تو تعمه منی و منم تو این مدتی که تعمه عم را تعقیب میکردم . عاشق تعمه خودم شدم .
این دیگه اصلاا برام قابل باور نبود !!حتمی دارم خواب میبینممم
-دا...دا....د...داری شو.شوخیی میکنی ?
بلند شد از روی صندلی و به من نگاه کرد .
+دستاتو که باز میکنم فرار نمیکنی چون همچی رو ازت میدونم و دوباره پیدات میکنم
اومد جلو دستام رو باز کرد . بلندم کرد از روی تخت و منو تو بغلش برد به سمت حموم
خلاص :)
نام رمان :قشاع
نویسنده:میا
.
شوکه فقط نگاه میکردم . کاش تموم بشه همه این،بدبختی ها،
-اون مرد ولی ......
+اون مردی که اون دخترو کتکت میزد پدر تو بود. پدرت برای اینکه اتفاقی نیوفته شیش ماه پیش که مادرت افتاد زندان رو گردن داشت. تغصیر پدر تو بود . مادرت قاتل نیست . پدرت قاتل و این قتل رو به گردن مادرت انداخته .
بعدم ازم خواست که تورو زیر نظر بگیرم .و توروهم بکشم .
چشام گرد تر شد ـ قطره اشکی سریع از چشمانم بارید . باورم نمیشد !پد....پدر من،؟ ! چشام قرمز ،قرمز شد از ترس یعنی الان میخواد منو بکشه ؟
+ولی یه مشکلی هست . تو تعمه منی و منم تو این مدتی که تعمه عم را تعقیب میکردم . عاشق تعمه خودم شدم .
این دیگه اصلاا برام قابل باور نبود !!حتمی دارم خواب میبینممم
-دا...دا....د...داری شو.شوخیی میکنی ?
بلند شد از روی صندلی و به من نگاه کرد .
+دستاتو که باز میکنم فرار نمیکنی چون همچی رو ازت میدونم و دوباره پیدات میکنم
اومد جلو دستام رو باز کرد . بلندم کرد از روی تخت و منو تو بغلش برد به سمت حموم
خلاص :)
۹۹۶
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.