وقتی ب زور ازدواج کردین و ازت بدشون میاد
وقتی ب زور ازدواج کردین و ازت بدشون میاد
پارت اخر
درخواستی
اومد طرفتو بغلت کرد(انتظار دیگه ای داشتی🤨)و تو هنگ بودی و نفهمیدی چیشد و بعدش بدون حرفی خوابیدین و بعد اون روز هم بات بهتر برخورد میکرد و تو فکر میکردی الکیه ولی بعد از ی مدت اعصابت خورد شد و گفتی حالا ک ب زور ازدواج کردی بزار خودتو بکشی اینطوری اونم نیاز نیست وانمود کنه و بعدش ی بیلیط گرفتی ب فرانسه جایی ک همیشه میخواستی بری و خواستی دو سه روز ب خودت یکم استراحت و ارامش بدی و بدش بمیری و تو اون چند روز نامجون نمیتونست پیدات کنه داشت دیوونه میشد اولش فک میکرد ک از رو عادت حس بیقراری داره و دلش برات تنگ میشه ولی دید اون حس تنفر از بین رفته و واقعا عاشقت شده و جاتو پیدا کرد بیلیط گیرش نیومدو زمینی رفت امریکا از امریکا رفت فرانسه و همون موقع تو میخواستی خودتو بکشی روی برج بودی داشتی خودتو پرت میکردی ی قطره اشک ریختی نفس عمیق کشیدی نامجون ک جاتو پیدا کرده بود نزدیکت بودو اون برجو میدی درحالی ک میدوید یچیزی دید ک از بالا پرت شد پایین و همه دورش جمع شدن هی خداخدا میکرد ک تو نباشی با گریه اومد طرفت دیدت ک غرق خون بودی بغلت کرد و امبولانس تو راه بود گریه میکرد و التماس میکرد ک تو نری ولی تو چشمات بسته بود رفتین تو ماشین ک چشماتو باز کردی دیدی ک واقعا نامجون دوست داره بعدش ک نامجون دوبارع سعی کرد بیدار نگهت داره چشمات بسته شد ضربان قلبت کم شد و دکترا ازت قطع امید کردن قلبت وایساد(خدانکنه) انگار قلب اون وایساده بود(خدانکنههه)ک یهو بیدار شدی و همه شکه شدع بودن انگار معجزه بود و خیلی خوشحال بودی چون فهمیدی ی طرفه نبودو بعد از اون مثل دوتا عاشق زندگی کردیننن
ببخشید اگه دیر شد
@frydhwlyzadh849
پارت اخر
درخواستی
اومد طرفتو بغلت کرد(انتظار دیگه ای داشتی🤨)و تو هنگ بودی و نفهمیدی چیشد و بعدش بدون حرفی خوابیدین و بعد اون روز هم بات بهتر برخورد میکرد و تو فکر میکردی الکیه ولی بعد از ی مدت اعصابت خورد شد و گفتی حالا ک ب زور ازدواج کردی بزار خودتو بکشی اینطوری اونم نیاز نیست وانمود کنه و بعدش ی بیلیط گرفتی ب فرانسه جایی ک همیشه میخواستی بری و خواستی دو سه روز ب خودت یکم استراحت و ارامش بدی و بدش بمیری و تو اون چند روز نامجون نمیتونست پیدات کنه داشت دیوونه میشد اولش فک میکرد ک از رو عادت حس بیقراری داره و دلش برات تنگ میشه ولی دید اون حس تنفر از بین رفته و واقعا عاشقت شده و جاتو پیدا کرد بیلیط گیرش نیومدو زمینی رفت امریکا از امریکا رفت فرانسه و همون موقع تو میخواستی خودتو بکشی روی برج بودی داشتی خودتو پرت میکردی ی قطره اشک ریختی نفس عمیق کشیدی نامجون ک جاتو پیدا کرده بود نزدیکت بودو اون برجو میدی درحالی ک میدوید یچیزی دید ک از بالا پرت شد پایین و همه دورش جمع شدن هی خداخدا میکرد ک تو نباشی با گریه اومد طرفت دیدت ک غرق خون بودی بغلت کرد و امبولانس تو راه بود گریه میکرد و التماس میکرد ک تو نری ولی تو چشمات بسته بود رفتین تو ماشین ک چشماتو باز کردی دیدی ک واقعا نامجون دوست داره بعدش ک نامجون دوبارع سعی کرد بیدار نگهت داره چشمات بسته شد ضربان قلبت کم شد و دکترا ازت قطع امید کردن قلبت وایساد(خدانکنه) انگار قلب اون وایساده بود(خدانکنههه)ک یهو بیدار شدی و همه شکه شدع بودن انگار معجزه بود و خیلی خوشحال بودی چون فهمیدی ی طرفه نبودو بعد از اون مثل دوتا عاشق زندگی کردیننن
ببخشید اگه دیر شد
@frydhwlyzadh849
۵.۳k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.