chapter آرام آرام

chapter ³آرام آرام

سونیک:
روی مبل نشسته بودم و تو خودم جمع شدم و سعی داشتم گریه نکنم
من نمیخوام ازدواج کنم
همیشه میدونستم برای مامانم اهمیتی ندارم ولی با این کارش...
بلند شدمو یه نفس عمیق کشیدم
تا اونجایی که فهمیدم اسم اون دوتا شدو و سیلور بود حتی نمیدونم کدومشون آلفا یا امگاعه
.....:و حالا شاهزاده سوم و آخر رو معرفی میکنمم
با این حرف دلم یهو ریخت
به خودم قیافه بی تفاوت گرفتم و رفتم جلوی اون دره بزرگ
.....:شاهزاده سونیک از سرزمین خورشیددد
یه نفس عمیق کشیدم و بعدش درو باز کردم
و رایحمو آزاد کردم
فضای تالار خیلی شاد بود ولی وقتی که رایحمو آزاد کردم‌ یه آرامش خاصی فضارو گرفت
رفتمو رو صندلیم نشستم
وای نههه من تنها امگا بودم
فقط داشتم به جلوم نگاه میکردم
ولی متوجه شدم که اون دوتا داشتن بهم نگاه میکردن و من همچنان همون نقاب بی تفاوت رو رو صورتم داشتم..

و این هم از چپتر سومممم
فردا شب میبنمتووونن
دیدگاه ها (۰)

حاجی پشمااامم پینترست بدون فیلتر شکن باز شددددد

chapter ⁴آرام آرامسیلوراوکی اوکی ولی این چرا انقدر خوشگلهههه...

chapter ³ آرام آرامویو سیلورداشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم ...

ایناروووووووثایکسکیگبگبههللهبهگبگه

امروز رفتم حمامحمام بخار کرده بود بدجورمخصوصا نفس خودمو حبس ...

گفت خودت رو توصیف کن،گفتم:یه جعبه‌م پر از فکرای خیس‌خورده،که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط