جوانمرد

#جوان_مرد
.
دخترم ۹ روزه بود که علی از منطقه اومد. برای عقیقه، گوسفند خرید و شروع کردیم به تدارک مقدمات مهمونی. برنامه‌ریزی ها شد ، مهمون ها هم دعوت شدند. یه مرتبه زنگ زدند و گفتند : « ماموریتی پیش اومده و باید بیای اهواز ».
وقتی به من گفت، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. بهش گفتم: «ما فردا مهمون داریم، برنامه‌ریزی کردیم». وقتی حال من را اینطور دید به دوستاش زنگ زد و رفتنش را کنسل کرد. گفته بود: «بی انصافیه اگه همسرم را تنها بذارم، این همه سختی را تحمل کرده حالا یه بار از من خواسته بمونم. اگه بیام اهواز با روح جوان مردی سازگار نیست». #شهید_سید_علی_حسینی

منبع : کتاب چشم بی تاب، ص ۹۴.
.
.
. #کلام_بزرگان

از طرف مرد وظیفه اینطور است که ضرورت های زن را درک کند، احساسات او را بفهمد، نسبت به حال او غافل نباشد و خود را صاحب اختیار مطلق العنان او در خانه نداند.
.
.
.
پ.ن: به دلیل پیدا نشدن عکس شهید، عکس و متن با هم مرتبط نیست.
.
. #شهدا #شهید_حسینی #سبک_زندگی_شهدا #مهروماه #نیمه_پنهان_ماه #بخون #عاشقانه_شهدایی
دیدگاه ها (۳)

#خونسرد.صبح زود حمید میخواست بره بیرون. براش تخم مرغ آبپز کر...

#قرار_عاشقی🌹 .شب نیست که من ز دوری او.نزدیک نمی‌شوم...

#سهل_انگاری.مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از ...

#قرار_عاشقی 🌹 .تمام ترسم از این است که یک شب بخواهی که به خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط