پارت ۱۹
پارت ۱۹
- که این طور چه طوره پس فردا دوباره به دیدنش بری ؟
+ به دیدن کی ؟
-یونا ؛ شمارم رو که داری میخوام وقتی دیدیش باهام تماس بگیری
+ میخوای باهاش حرف بزنی ؟
- آره میخوام باهاش حرف بزنم تا به آرامش برسه
نفهمیدم منظورش از آرامش چیه ولی مگه میتونستم وقتی انقدر بهم نزدیکه درخواستش رو رد کنم
با سر حرفش رو تایید کردم
- دختر خوب
و باز هم به نوازش هاش ادامه داد
غرق اون نوازش ها شده بودم چشم هامو بستم تا اون حس رو به خوبی بچشم
با باز کردن چشمام کوک نزدیک تر شده بود
فقط یکم مونده بود که لب هامون برای بار دوم بهم برخورد کنه
مثل معتاد ها سرم رو نزدیک بردم تا زود تر به موادم برسم و هر چه زود تر خودمو از این خماری نجات بدم
ولی کوک فورا سرش رو عقب کشید
- قرار نبود دیگه تکرار نشه ا/ت یادت رفت ؟
میخواستمش همین الان میخواستمش
+ من فقط ..فقط
کوک دوباره نزدیک شد و به نوازش کردن صورتم ادامه داد
- چی می خوای ا/ت بهم بگو ؟
با چه جراتی باید خواستم رو بهش میگفتم
ولی من الان تو یه دنیای دیگه بودم و تنها چیزی که میخواستم طعم لب های کوک بود
+ لب هاتو... خودت رو ..
- دختر خوب بهم بگو که بهم محتاجی
- بهم بگو ا/ت
باید میگفتم با اینکه این حرف باعث میشد کوچک بشم ولی اصلا مهم نبود
+ محتاجم ، به بودنت محتاجم
کوک با لبخندی زد که انگار قلعه اش رو فتح کرده بود و بعد لب هاشو رو لب هام کوبید
من هم مثل قحطی زده ها شروع کردم به بوسیدن بدلم میخواست تا ابد همین چطوری بمونیم ولی حیف که زیا طول نکشی
با خوردن ضربه ای به در فورا از هم جدا شدیم و پرستار وارد اتاق شد
÷ خیلی متاسفم از اداره برای بازدید اومدن میشه جلستون رو تموم کنید
+ ال..بته
فورا وسایلم رو جمع کردم و نگاهی به کوک کردم
وکوک با صدایی آروم حرفش رو به گوشم رسوند
- پس فردا
خوب میدونستم منظورش چیه
سری تکون دادم و از اتاق بیرون رفتم ......
پایان پارت ۱۹
لایک کنید لطفا ♥️🙏
- که این طور چه طوره پس فردا دوباره به دیدنش بری ؟
+ به دیدن کی ؟
-یونا ؛ شمارم رو که داری میخوام وقتی دیدیش باهام تماس بگیری
+ میخوای باهاش حرف بزنی ؟
- آره میخوام باهاش حرف بزنم تا به آرامش برسه
نفهمیدم منظورش از آرامش چیه ولی مگه میتونستم وقتی انقدر بهم نزدیکه درخواستش رو رد کنم
با سر حرفش رو تایید کردم
- دختر خوب
و باز هم به نوازش هاش ادامه داد
غرق اون نوازش ها شده بودم چشم هامو بستم تا اون حس رو به خوبی بچشم
با باز کردن چشمام کوک نزدیک تر شده بود
فقط یکم مونده بود که لب هامون برای بار دوم بهم برخورد کنه
مثل معتاد ها سرم رو نزدیک بردم تا زود تر به موادم برسم و هر چه زود تر خودمو از این خماری نجات بدم
ولی کوک فورا سرش رو عقب کشید
- قرار نبود دیگه تکرار نشه ا/ت یادت رفت ؟
میخواستمش همین الان میخواستمش
+ من فقط ..فقط
کوک دوباره نزدیک شد و به نوازش کردن صورتم ادامه داد
- چی می خوای ا/ت بهم بگو ؟
با چه جراتی باید خواستم رو بهش میگفتم
ولی من الان تو یه دنیای دیگه بودم و تنها چیزی که میخواستم طعم لب های کوک بود
+ لب هاتو... خودت رو ..
- دختر خوب بهم بگو که بهم محتاجی
- بهم بگو ا/ت
باید میگفتم با اینکه این حرف باعث میشد کوچک بشم ولی اصلا مهم نبود
+ محتاجم ، به بودنت محتاجم
کوک با لبخندی زد که انگار قلعه اش رو فتح کرده بود و بعد لب هاشو رو لب هام کوبید
من هم مثل قحطی زده ها شروع کردم به بوسیدن بدلم میخواست تا ابد همین چطوری بمونیم ولی حیف که زیا طول نکشی
با خوردن ضربه ای به در فورا از هم جدا شدیم و پرستار وارد اتاق شد
÷ خیلی متاسفم از اداره برای بازدید اومدن میشه جلستون رو تموم کنید
+ ال..بته
فورا وسایلم رو جمع کردم و نگاهی به کوک کردم
وکوک با صدایی آروم حرفش رو به گوشم رسوند
- پس فردا
خوب میدونستم منظورش چیه
سری تکون دادم و از اتاق بیرون رفتم ......
پایان پارت ۱۹
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۴.۲k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.