خاطراتی پر از فراز و نشیب

خاطراتی پر از فراز و نشیب
پارت هجدهم
فصل اول
اما نمیدانست که آن برادران پلید چه نقشه ای برای اذیت و یا شاید .... *سک`ته* قلبی اریانا داشتند.
آریانای کوچک بی پناه، همینطور درحال التماس و دنبال راه و چاره بود تا اینکه، خدمتکار اصلی اشاره ای به آنها کرد و آریانا با تعجب به آنها نگاه کرد
+هوی، با مننن چی کار داریننن*گریه و داد*
خدمتکار ها با پارچه دهان او را بستند و او را در دور ترین ساحل ول کردند و او را با لگد های محکم کتک می‌زند
آریانا اونقدر ناراحت نبود، اما تا موقعی که..
شب: *بعد از پیدا کردن آریانا و مجازات سنگین خدمتکار ها*

پدر آریانا که می‌دانست یک جای کار می‌لنگد گفت: این کلفت های بی مصرف، میدونستن من چقدر دخترمو دوست دارم، بعد چطور جرعت کردن همچین کاری کنن، مطمئنم از یکی دستور گرفتند ولی اون گیه؟

بعد از دو ساعت آریانا که در اتاق خواب خود متوجه شد یک سری از بالشت های مورد علاقه ی او نیست به پایی رفت اما، صدایی از اتاق مهمان ها ، توجه او را جلب کرد
.......:هه ، اون بی همه چیز، بلاخره تلافی کردیم
.....:برای من سواله چرا اینو از کاخ بیرون نمیندازن ، این دختره ی .....
...:برای من سواله چرا بدنیا اومده
کمی دقت بیشتری کرد که دید ، آره اون ها برادراش بودن، ریو و لیو (برادر❌ یزید✅)
دیدگاه ها (۰)

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت نوزدهمفصل اولپایان فلش بکشروع ...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت بیستمفصل اول_هوم، امیدوارم که ...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت هفدهمفصل اولفلش بک به۱۳ سال قب...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت پانزدهمفصل اولاز زبان آریانا +...

black flower(p,281)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط