کاش تا دل میگرفت و میشکست

کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش می نشست!

کاش میشد روی هر رنگین کمان
می نوشتم "مهربان "با من بمان!!!

کاش می شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود

کاش می شد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم آغوشی نداشت

کاش می شد کاش های زندگی
تا می شد در پشت قاب بندگی

کاش میشد کاش ها مهمان شوند
درمیان غصه ها پنهان شوند

کاش می شد آسمان غمگین نبود
رد پای کینه ها رنگین نبود

کاش میشد روی خط زندگی
با تو بودن تا اُنــتـهای زندگی
دیدگاه ها (۶)

ﮐﺎﺷﮑﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﺎ ﻣﯿﺸﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﯾﺨﺖ ، ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯ...

بسلامتی بعضی از خاطرات خوشی که وقتی بیادشون میوفتی،بایه لبخن...

بی تو مهتاب دلم رفت به دنیای دگر شب ودل تنگی من رفت به فردای...

دلــمباران میخواهد ...بارانی آرام، اما طولانیتا دست در دست ق...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط