چند پارتی ( ۴ )
چند پارتی ( ۴ )
( ۱۰ ماه بعد )
ده ماه از اون ماجرا گذشته و الان کوچولوی من بدنیا امده اسم دخترمون یورا عه و یه دختر شیطون و کوچولو که درست شبیه جونگ کوکه
الان دارم تو خونه ی ویلایی که کوک واسم خریده بود زندگی میکنم صاحب خونه یه زن تقریبا هم سنه منه که تنهایی زندگی می کنه باهاش خیلی صمیمی شدم و با کمک اون این بچه رو بدنیا آوردم
( علامت صاحب خونه ÷ )
÷های من برگشتم
+خوش امدی
÷یه خبر برات دارم
+چه خبری
÷کوک میخواد تورو ببینه هوووووو
+منو ؟ چرا
÷نمیدونم امروز قراره بیاد ببرتت
+چرا انقد یهویی ( بغض )
÷نمدونم خوو به جای اینکه بغض کنی خوشحال باش
÷ساعت پنج آماده باش میاد دنبالت
راستش از اینکه میخواد بیاد دنبالم خوشحالم ولی نگرانم باز شاید باز میخواد کتکم بزنه
ولی بعد از اینکه منو ترک کرد بهش وابسته شدم
میخوام بهش برگردم دوست ندارم بچم حس بی پدری رو بکشه میخوام دوسش داشته باشم شاید تا الان من نتونستم درکش کنم دلم برای طعم لباش و حساس بودنش و رفتاراش تنگ شده
شاید خیلی از وقتا عصبی و سادیسمیه ولی من دارم به رفتاراش وابسته میشم
( پرش زمانی به ساعت پنج )
رفتم یه لباس خوشگل پوشیدم و یورا رو برداشتم
÷ا/ت کجا موندی پس کوک پایین منتظره
+با شنیدن اسم کوک کلی ذوق داشتم رفتم پایین که صورت جذابشو بعد از ده ماه دیدم
خیلی عوض شده بود دیگه اون خشم و عصبانیت و تو چشماش نمیدیدم با دیدنمون چشماش برق زد
+سلام کوک
آمد سمتم و بوسه ای رو لبم گذاشت
نگاهش رو یورا رفت که زود از دستم کشیدش
_پس کوچولوی من این بود
+هنوزم از بچه بدت میاد
_دیگه قرار نیست بدم بیاد دیگه نمیخوام سرزنشت کنم ا/ت لطفاً بهم برگرد قول میدم همه چیز تغییر کنه دیگه اون جونگ کوکه سابق نیستم
+قول دادیا
_قول میدم
داشت لباشو میبرد سمت لبام تا ببوسه که دنی ( همون صاحب خونه که با ا/ت صمیمی شده بود ) مانعمون شد
÷اه اه چندشا
+یااا دنی چرا مزاحم میشی
÷با این وضعیتی که داری فک کنم تا فردا پنج قلو حامله بشی
+یاااا
_ا/ت بیا بریم
+اوکی
+خدافظ دنی ممنون که تا الان پیشم بودی
÷کار خاصی نکردم انجام وظیفه بود
+بازم ازت ممنونم
÷خواهش میکنم
+خدافظ
÷خدافظ
سوار ماشین شدیم و بعد از چند دقیقه رسیدیم عمارت
+اه دلم برای اینجا تنگ شده بود
کوک باز یورا رو از دستم کشید
+یااا مگه میخوام بخورمش
_شاید
+کاش یه زره هم به من توجه میکردی
_حسود
+ایشش
وارد عمارت شدیم که اجوما امد سمتم
&سلام دخترم خوش امدی
+سلام اجوما
( هفت سال بعد )
بعد از هفت سال یورا بزرگ شد و ا/ت دوباره حامله شد و سال ها گذشت و ا/ت و کوک به خوبی و خوشی زندگی کردن
نظرتونو راجب فیک بگین
( ۱۰ ماه بعد )
ده ماه از اون ماجرا گذشته و الان کوچولوی من بدنیا امده اسم دخترمون یورا عه و یه دختر شیطون و کوچولو که درست شبیه جونگ کوکه
الان دارم تو خونه ی ویلایی که کوک واسم خریده بود زندگی میکنم صاحب خونه یه زن تقریبا هم سنه منه که تنهایی زندگی می کنه باهاش خیلی صمیمی شدم و با کمک اون این بچه رو بدنیا آوردم
( علامت صاحب خونه ÷ )
÷های من برگشتم
+خوش امدی
÷یه خبر برات دارم
+چه خبری
÷کوک میخواد تورو ببینه هوووووو
+منو ؟ چرا
÷نمیدونم امروز قراره بیاد ببرتت
+چرا انقد یهویی ( بغض )
÷نمدونم خوو به جای اینکه بغض کنی خوشحال باش
÷ساعت پنج آماده باش میاد دنبالت
راستش از اینکه میخواد بیاد دنبالم خوشحالم ولی نگرانم باز شاید باز میخواد کتکم بزنه
ولی بعد از اینکه منو ترک کرد بهش وابسته شدم
میخوام بهش برگردم دوست ندارم بچم حس بی پدری رو بکشه میخوام دوسش داشته باشم شاید تا الان من نتونستم درکش کنم دلم برای طعم لباش و حساس بودنش و رفتاراش تنگ شده
شاید خیلی از وقتا عصبی و سادیسمیه ولی من دارم به رفتاراش وابسته میشم
( پرش زمانی به ساعت پنج )
رفتم یه لباس خوشگل پوشیدم و یورا رو برداشتم
÷ا/ت کجا موندی پس کوک پایین منتظره
+با شنیدن اسم کوک کلی ذوق داشتم رفتم پایین که صورت جذابشو بعد از ده ماه دیدم
خیلی عوض شده بود دیگه اون خشم و عصبانیت و تو چشماش نمیدیدم با دیدنمون چشماش برق زد
+سلام کوک
آمد سمتم و بوسه ای رو لبم گذاشت
نگاهش رو یورا رفت که زود از دستم کشیدش
_پس کوچولوی من این بود
+هنوزم از بچه بدت میاد
_دیگه قرار نیست بدم بیاد دیگه نمیخوام سرزنشت کنم ا/ت لطفاً بهم برگرد قول میدم همه چیز تغییر کنه دیگه اون جونگ کوکه سابق نیستم
+قول دادیا
_قول میدم
داشت لباشو میبرد سمت لبام تا ببوسه که دنی ( همون صاحب خونه که با ا/ت صمیمی شده بود ) مانعمون شد
÷اه اه چندشا
+یااا دنی چرا مزاحم میشی
÷با این وضعیتی که داری فک کنم تا فردا پنج قلو حامله بشی
+یاااا
_ا/ت بیا بریم
+اوکی
+خدافظ دنی ممنون که تا الان پیشم بودی
÷کار خاصی نکردم انجام وظیفه بود
+بازم ازت ممنونم
÷خواهش میکنم
+خدافظ
÷خدافظ
سوار ماشین شدیم و بعد از چند دقیقه رسیدیم عمارت
+اه دلم برای اینجا تنگ شده بود
کوک باز یورا رو از دستم کشید
+یااا مگه میخوام بخورمش
_شاید
+کاش یه زره هم به من توجه میکردی
_حسود
+ایشش
وارد عمارت شدیم که اجوما امد سمتم
&سلام دخترم خوش امدی
+سلام اجوما
( هفت سال بعد )
بعد از هفت سال یورا بزرگ شد و ا/ت دوباره حامله شد و سال ها گذشت و ا/ت و کوک به خوبی و خوشی زندگی کردن
نظرتونو راجب فیک بگین
۱۵.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.