چند پارتی ( ۳ )
چند پارتی ( ۳ )
داشت با داد به در ضربه میزد ولی من درو باز نکردم
چند ثانیه همه جارو سکوت پر کرده بود که کوک با ضربه ای که به در زد سکوت و شکست دستم رو شکمم بود و داشتم اشک میریختم که در اتاق باز شد و با صورت عصبی کوک مواجه شدم
امد سمتم و موهامو گرفت و به سمت اتاقی که همیشه ترسشو داشتم میبرد
_میدونی عاقبت گوش نکردن به حرفام چیه
پرتم کرد تو اتاق داشت میومد سمتم با قدم های آروم و عصبی میومد سمتم با هر قدمش به عقب میرفتم که دیگه جایی نمونده بود و به دیوار برخوردم
امد نزدیکم و لبامو رو لباش گذاشت و به وحشیانه ترین حالت ممکن مک میزد میتونستم پاره شدن لبامو حس کنم بعد از کبود کردن و پاره کردن لبام ازم جدا شد
+ددی
_هیش
+هر کاری میخوای باهام بکن ولی کاری به این بچه نداشته باش
_با دوتا تونم کار دارم ( پوزخند )
شروع کرد به زدنم انقد محکم ضربه میزد که احساس کردم هیچ جای سالمی رو بدنم نذاشته
داشت همینطوری به کارش ادامه میداد که دیگه چیزی نفهمیدم و چشمام سیاهی رفت
( صبح )
با بدن درد وحشتناکی بیدار شدم نگاهی به دورو برمو کردم هنوز تو اتاق شکنجه بودم نگاهی به بدنم کردم بغض داشت گلومو چنگ میزد همجای بدنم به خاطر شلاق زخم و کبود شده بود
در اتاق باز شد و کوک وارد اتاق شد براید بغلم کردو سمت اتاقش برد و منو رو تخت گذاشت
_اماده شو چند دقیقه بعد پایین منتظرم
از کارش سر در نیاوردم رفتارش سرد و آروم شده بود در اتاق زده شد و خدمتکار وارد اتاق شد و لباسی رو تخت گذاشت و رفت بیرون از کار هیچ کدوم از اینا سر در نیاوردم چشون شده بود
لباس و پوشیدم و رفتم پایین که دیدم کوک با ناراحتی به ماشین تکیه داده که وقتی منو دید روشو کرد اون ور بدون هیچ حرفی سوار ماشین شدیم و بعد از چند دقیقه پیش یه خونه ی ویلایی ماشینو نگه داشت دیگه نتونستم و سکوت شکستم
+اینجا کجاست
_اوردمت جایی که ازم دور باشی ( ناراحت )
+چی چرا
_ببخشید ا/ت من آدم سالمی نیستم دارم بهت آسیب میزنم بهتره دور از من با این بچه زندگی کنی امیدوارم خوشبخت بشی ا/ت دوست دارم
+ اما...
_لطفا پیاده شو
بدون هیچ حرفی پیاده شدم که ماشینو روشن کرد و رفت
نظرتون و بگیدددددددددددد
داشت با داد به در ضربه میزد ولی من درو باز نکردم
چند ثانیه همه جارو سکوت پر کرده بود که کوک با ضربه ای که به در زد سکوت و شکست دستم رو شکمم بود و داشتم اشک میریختم که در اتاق باز شد و با صورت عصبی کوک مواجه شدم
امد سمتم و موهامو گرفت و به سمت اتاقی که همیشه ترسشو داشتم میبرد
_میدونی عاقبت گوش نکردن به حرفام چیه
پرتم کرد تو اتاق داشت میومد سمتم با قدم های آروم و عصبی میومد سمتم با هر قدمش به عقب میرفتم که دیگه جایی نمونده بود و به دیوار برخوردم
امد نزدیکم و لبامو رو لباش گذاشت و به وحشیانه ترین حالت ممکن مک میزد میتونستم پاره شدن لبامو حس کنم بعد از کبود کردن و پاره کردن لبام ازم جدا شد
+ددی
_هیش
+هر کاری میخوای باهام بکن ولی کاری به این بچه نداشته باش
_با دوتا تونم کار دارم ( پوزخند )
شروع کرد به زدنم انقد محکم ضربه میزد که احساس کردم هیچ جای سالمی رو بدنم نذاشته
داشت همینطوری به کارش ادامه میداد که دیگه چیزی نفهمیدم و چشمام سیاهی رفت
( صبح )
با بدن درد وحشتناکی بیدار شدم نگاهی به دورو برمو کردم هنوز تو اتاق شکنجه بودم نگاهی به بدنم کردم بغض داشت گلومو چنگ میزد همجای بدنم به خاطر شلاق زخم و کبود شده بود
در اتاق باز شد و کوک وارد اتاق شد براید بغلم کردو سمت اتاقش برد و منو رو تخت گذاشت
_اماده شو چند دقیقه بعد پایین منتظرم
از کارش سر در نیاوردم رفتارش سرد و آروم شده بود در اتاق زده شد و خدمتکار وارد اتاق شد و لباسی رو تخت گذاشت و رفت بیرون از کار هیچ کدوم از اینا سر در نیاوردم چشون شده بود
لباس و پوشیدم و رفتم پایین که دیدم کوک با ناراحتی به ماشین تکیه داده که وقتی منو دید روشو کرد اون ور بدون هیچ حرفی سوار ماشین شدیم و بعد از چند دقیقه پیش یه خونه ی ویلایی ماشینو نگه داشت دیگه نتونستم و سکوت شکستم
+اینجا کجاست
_اوردمت جایی که ازم دور باشی ( ناراحت )
+چی چرا
_ببخشید ا/ت من آدم سالمی نیستم دارم بهت آسیب میزنم بهتره دور از من با این بچه زندگی کنی امیدوارم خوشبخت بشی ا/ت دوست دارم
+ اما...
_لطفا پیاده شو
بدون هیچ حرفی پیاده شدم که ماشینو روشن کرد و رفت
نظرتون و بگیدددددددددددد
۱۶.۶k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.