حال ما بیآن مه زیبا مپرس

حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس
آنچه رفت از عشق او بر ما مپرس

زیر و بالا از رخش پرنور بین
ز اهتزاز آن قد و بالا مپرس

گوهر اشکم نگر از رشک عشق
وز صفا و موج آن دریا مپرس

در میان خون ما پا درمنه
هیچم از صفرا و از سودا مپرس

خون دل می‌بین و با کس دم مزن
وز نگار شنگ سرغوغا مپرس

صد هزاران مرغ دل پرکنده بین
تو ز کوه قاف و از عنقا مپرس

صد قیامت در بلای عشق اوست
درنگر امروز و از فردا مپرس

ای خیال اندیش دوری سخت دور
سر او از طبع کارافزا مپرس

چند پرسی شمس تبریزی کی بود
چشم جیحون بین و از دریا مپرس

#مولانا
دیدگاه ها (۱۰)

تو عشق منی جان به فدای هرنگاهت من مست وخراباتی آن چشم سیاهته...

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیستمنّت خاک درت بر بصری نیست...

از تماشای دو چشمت منکه حیران میشوم!با تو شعرم نو شده، اما غز...

نزن بـــــاران که مــــن یاری ندارمبه این بـــــاران شــب کا...

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط