خب پارت اول
خب پارت اول
لایکا 10 نشد ولی گذاشتم اگه خوشتون اومد تبلیغ کنید
خب اینم قسمت اول :
صبح با صدای داد سلی(سلنا) بیدار شدم
_ بدوووو بریم دیر شد خانوم خرس
_اااه باشه بااو برو تو من میام
دوباره خوابیدم ک یدفعه پتورو از روم کشید جیغ زدم و سلی هرهر خندید بعد دوییدم دنبالش ک با باسن(با ادبمم من) خوردم زمین وااای خودم ترکیده بودم از خنده سلی ک داشت مبلارو گاز میگرفت (سلنا مبل خوره؟؟)
خلاصه بعد از خنده از زمین بلند شدم و رفتم حاضر بشم.موهامو بستم بالای سرم و رژ صورتی خوشملمو زدم بعدم لباسامو پوشیدم(عکسشو میزارم بعداً) و رفتم پایین
_میگما مایلی ب نظرت جاس امشب میاد؟؟؟
_نمیدونم حتمن میاد دیگه
بعدم رفتیم بیرون تا لباس بخریم برای مهمونی امشب. سلی ناراحت بود و دلیلش کم محلی های جاستین بهش بود خب اصن از جاس خوشم نمیاد پسره ی پرادعای بووووق(طرفداراش نکشن منو)
یه پیراهن بلند قرمز خریدم ک ساده ولی شیک بود(عکسشو میزارم) کفش هم داشتم شکر خدا. سلی هم یه پیراهن کوتاه مشکی ساده گرفت با کفشای سفید ورنی واقعا خوشگل بودن.خریدامون ک تموم شد سوار پورشه قرمزمون شدیم و رفتیم خونه(اولالا پولدارنا:-D)
دیگه وقت حاضر شدن بود پنکک برنزمو زدم و یکم خط چشم کشیدم و ریمل زدم و در اخر یه رژجیغ قرمز زدم ک عاشقش بودم.بعدم. موهامو اتو کشیدم و باز گذاشتم(مایلی الان موهاش بلنده)لباسامو پوشیدم.توی ایینه خودمو نگاه کردم اوه عالی شده بودم رفتم ک یه سر ب سلی بزنم ک خودش اومد داخل اتاق وااای خدای من عالی شده بود مثه همیشه ک خوشگل بود(جووونز بااو)ارایشش ساده بود فقظ یه رژ سرخابی پررنگ زده بود و سایه مشکی لباسشم عالی بود و با اون کفشای سفید پاشنه بلندش جدن حذاب شده بود موهاشم محکم دم اسبی بسته بود ک صورتشو کشیده تر میکرد .
_اوه قراره جاس امشب ذوق مرگ شه؟؟؟
_ن عزیزم !!ببینم احیانا شما مایلی زشته خودمونی؟؟؟
جیغ کشیدم و گفتم:خودت زشتی پیرزن غرغرو
اومدم محکم بغلم کرد و گفت:ببشخید عشقم تو عشق منی اصن بابا جذاب زیبا خوشگل دلربا
خندیدیم و راه افتادیم
.........
داستان از زبان سلنا:
استرس داشتم نمیدونستم امشب چی میشه ولی مایلی اصن انگار ن انگار مثه همیشه بیخیال بود. دلم برای جاستین تنگ شده بود ولی اون اصلن منو نمیدید(الهیی بچم) رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم مایلی دستامو فشرد و گفت :آروم خره چیزی نیس اروم باش. ویشگونش(وشگون؟؟ وشگول؟؟) گرفتم و کمی از استرسم کم شد وارد خونه شدیم اوه چه خبره مثه همیشه زین ترکونده بود اون عاشق مایلی بود ولی خب مایلی اصن محلش نمیزاشت.چشم چشم میکردم ک جاسو پیدا کنم ک یدفعه چشام تو چشاش قفل شد و بعد دخترای... دورشو دیدم ااه عوضی مایلی فهمیدو دستمو کشوند تا بریم منم دنبالش رفتم و نشستم اعصابم خورد بود و بهم مشروب تعارف کردن برداشتم و خوردم ولی چون عادت نداشتم حالم کمی بد شد و گفتم :میرم تو حیاط بعد میام
_ بزا بیام تنها نباشی
_ ن مایلی میرم زود میام
بعدم رفتم تو حیاط اشک تو چشام حلقه زده بود ک صدای پا،شنیدم سرمو بلند کردم و جاسو دیدم مست بود و تلوتلو میزد دستمو گرفتو بلندم کرد بعدم با لحن شلی گفت:اوووووه سلنا خوووبی عزیزممم؟؟
یکم ترسیدم و خواستم برم ک نزاشت سرشو نزدیک اورد و خواست لبامو،ببوسه خواستم جلوشو بگیرم ک....
10 LikE=ghEsmAt 2
لایکا 10 نشد ولی گذاشتم اگه خوشتون اومد تبلیغ کنید
خب اینم قسمت اول :
صبح با صدای داد سلی(سلنا) بیدار شدم
_ بدوووو بریم دیر شد خانوم خرس
_اااه باشه بااو برو تو من میام
دوباره خوابیدم ک یدفعه پتورو از روم کشید جیغ زدم و سلی هرهر خندید بعد دوییدم دنبالش ک با باسن(با ادبمم من) خوردم زمین وااای خودم ترکیده بودم از خنده سلی ک داشت مبلارو گاز میگرفت (سلنا مبل خوره؟؟)
خلاصه بعد از خنده از زمین بلند شدم و رفتم حاضر بشم.موهامو بستم بالای سرم و رژ صورتی خوشملمو زدم بعدم لباسامو پوشیدم(عکسشو میزارم بعداً) و رفتم پایین
_میگما مایلی ب نظرت جاس امشب میاد؟؟؟
_نمیدونم حتمن میاد دیگه
بعدم رفتیم بیرون تا لباس بخریم برای مهمونی امشب. سلی ناراحت بود و دلیلش کم محلی های جاستین بهش بود خب اصن از جاس خوشم نمیاد پسره ی پرادعای بووووق(طرفداراش نکشن منو)
یه پیراهن بلند قرمز خریدم ک ساده ولی شیک بود(عکسشو میزارم) کفش هم داشتم شکر خدا. سلی هم یه پیراهن کوتاه مشکی ساده گرفت با کفشای سفید ورنی واقعا خوشگل بودن.خریدامون ک تموم شد سوار پورشه قرمزمون شدیم و رفتیم خونه(اولالا پولدارنا:-D)
دیگه وقت حاضر شدن بود پنکک برنزمو زدم و یکم خط چشم کشیدم و ریمل زدم و در اخر یه رژجیغ قرمز زدم ک عاشقش بودم.بعدم. موهامو اتو کشیدم و باز گذاشتم(مایلی الان موهاش بلنده)لباسامو پوشیدم.توی ایینه خودمو نگاه کردم اوه عالی شده بودم رفتم ک یه سر ب سلی بزنم ک خودش اومد داخل اتاق وااای خدای من عالی شده بود مثه همیشه ک خوشگل بود(جووونز بااو)ارایشش ساده بود فقظ یه رژ سرخابی پررنگ زده بود و سایه مشکی لباسشم عالی بود و با اون کفشای سفید پاشنه بلندش جدن حذاب شده بود موهاشم محکم دم اسبی بسته بود ک صورتشو کشیده تر میکرد .
_اوه قراره جاس امشب ذوق مرگ شه؟؟؟
_ن عزیزم !!ببینم احیانا شما مایلی زشته خودمونی؟؟؟
جیغ کشیدم و گفتم:خودت زشتی پیرزن غرغرو
اومدم محکم بغلم کرد و گفت:ببشخید عشقم تو عشق منی اصن بابا جذاب زیبا خوشگل دلربا
خندیدیم و راه افتادیم
.........
داستان از زبان سلنا:
استرس داشتم نمیدونستم امشب چی میشه ولی مایلی اصن انگار ن انگار مثه همیشه بیخیال بود. دلم برای جاستین تنگ شده بود ولی اون اصلن منو نمیدید(الهیی بچم) رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم مایلی دستامو فشرد و گفت :آروم خره چیزی نیس اروم باش. ویشگونش(وشگون؟؟ وشگول؟؟) گرفتم و کمی از استرسم کم شد وارد خونه شدیم اوه چه خبره مثه همیشه زین ترکونده بود اون عاشق مایلی بود ولی خب مایلی اصن محلش نمیزاشت.چشم چشم میکردم ک جاسو پیدا کنم ک یدفعه چشام تو چشاش قفل شد و بعد دخترای... دورشو دیدم ااه عوضی مایلی فهمیدو دستمو کشوند تا بریم منم دنبالش رفتم و نشستم اعصابم خورد بود و بهم مشروب تعارف کردن برداشتم و خوردم ولی چون عادت نداشتم حالم کمی بد شد و گفتم :میرم تو حیاط بعد میام
_ بزا بیام تنها نباشی
_ ن مایلی میرم زود میام
بعدم رفتم تو حیاط اشک تو چشام حلقه زده بود ک صدای پا،شنیدم سرمو بلند کردم و جاسو دیدم مست بود و تلوتلو میزد دستمو گرفتو بلندم کرد بعدم با لحن شلی گفت:اوووووه سلنا خوووبی عزیزممم؟؟
یکم ترسیدم و خواستم برم ک نزاشت سرشو نزدیک اورد و خواست لبامو،ببوسه خواستم جلوشو بگیرم ک....
10 LikE=ghEsmAt 2
۶.۹k
۰۴ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.