part 132
#part_132
#شکیب
داشتم غذا ها رو حساب میکردم که پیام اومد برام
حجی این هنو نکشیده کارتو چطور زرتی اومد
حالا اگه پیام واریز بود ده سال دیگه میومد
پیامو باز کردم که دیدم طاها پیام داده
این چی نوشته؟
طاها-داشتی میومدی لبم بگیر
پشمام چی میگه این
شکیب-جدی میگی اینو؟
طاها-نه شوخی میکنم 😐 اصکل مگه من با تو شوخی دارم؟
شکیب-طاها چی میگی تو با کی بگیرم اصلا؟
طاها-با عمم؟ رفتی اونجا یدونه بگیر بیا دیگه تنهایی نمیتونی؟
شکیب-تنهایی چطور میتونم واقعا؟
طاها-شکیب تو یه چی زدی نه؟بیخی نمیخواد پاشو بیا خونه
شکیب-اوکی
غذا رو برداشتم رفتم خونه
وقتی رسیدم بچه ها هنو داشتن کار میکردن
طاها-تهشم نگرفت نه؟
شکیب-زر نزن من با کی بگیرم آخه؟
طاها-دو تا بطری آب معدنیه تنهایی و دوتایی داره مگه؟
شکیب-آبببب؟
طاها-اره دیگه آبببب
شکیب-تو که یه چی دیگه نوشته بودی
طاها-چی؟
شکیب-بگم؟
طاها-بگو دیگه
شکیب-به نظرم خودت گوشیتو نگاه کن
طاها-رها اون گوشی منو بردار ببین چی فرستادم به شکیب
رها-باش
گوشیو برداشت و بعد چند ثانیه با تعجب زل زد به طاها
رها-خاک برسرت این چیه نوشتی؟
طاها-چیه مگه؟
رها-به جا آب نوشتی لب بگیر
طاها-پشمامممم
فریال-هیز هول خودت بس نیستی میخواستی شوهر منم به راه کج بکشونی؟
مبین-جررر فکر کن فروشندش خانوم بود و شکیبم حرف گوش کن میشد 😂😂
شکیب-اتفاقا خانم بود
مبین-پس نازی شانس اوردی من نرفتم 🤣
یهو دمپایی نازی رفت توحلق مبین
نازی-جرعت داری این کارو کن ببین چیکارت میکنم
با این حرکت نازی همه پهن زمین شدیم
#شکلات_تلخ
#شکیب
داشتم غذا ها رو حساب میکردم که پیام اومد برام
حجی این هنو نکشیده کارتو چطور زرتی اومد
حالا اگه پیام واریز بود ده سال دیگه میومد
پیامو باز کردم که دیدم طاها پیام داده
این چی نوشته؟
طاها-داشتی میومدی لبم بگیر
پشمام چی میگه این
شکیب-جدی میگی اینو؟
طاها-نه شوخی میکنم 😐 اصکل مگه من با تو شوخی دارم؟
شکیب-طاها چی میگی تو با کی بگیرم اصلا؟
طاها-با عمم؟ رفتی اونجا یدونه بگیر بیا دیگه تنهایی نمیتونی؟
شکیب-تنهایی چطور میتونم واقعا؟
طاها-شکیب تو یه چی زدی نه؟بیخی نمیخواد پاشو بیا خونه
شکیب-اوکی
غذا رو برداشتم رفتم خونه
وقتی رسیدم بچه ها هنو داشتن کار میکردن
طاها-تهشم نگرفت نه؟
شکیب-زر نزن من با کی بگیرم آخه؟
طاها-دو تا بطری آب معدنیه تنهایی و دوتایی داره مگه؟
شکیب-آبببب؟
طاها-اره دیگه آبببب
شکیب-تو که یه چی دیگه نوشته بودی
طاها-چی؟
شکیب-بگم؟
طاها-بگو دیگه
شکیب-به نظرم خودت گوشیتو نگاه کن
طاها-رها اون گوشی منو بردار ببین چی فرستادم به شکیب
رها-باش
گوشیو برداشت و بعد چند ثانیه با تعجب زل زد به طاها
رها-خاک برسرت این چیه نوشتی؟
طاها-چیه مگه؟
رها-به جا آب نوشتی لب بگیر
طاها-پشمامممم
فریال-هیز هول خودت بس نیستی میخواستی شوهر منم به راه کج بکشونی؟
مبین-جررر فکر کن فروشندش خانوم بود و شکیبم حرف گوش کن میشد 😂😂
شکیب-اتفاقا خانم بود
مبین-پس نازی شانس اوردی من نرفتم 🤣
یهو دمپایی نازی رفت توحلق مبین
نازی-جرعت داری این کارو کن ببین چیکارت میکنم
با این حرکت نازی همه پهن زمین شدیم
#شکلات_تلخ
۵۲.۷k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.