پارت

#پارت68
شیطونکِ بابا🥺💜

مهربون نگام میکرد و منم خیره شده بودم بهش که با شنیدن صدای افراز یه لحظه قالب تهی کردم...

+ غنچه

جوابی بهش ندادم‌ که به سمت پسره رفت و گفت:

+ اگه میشه چند لحظه مارو تنها بزار

پسره نگاهی بهم انداخت و سری تکون داد ، با التماس زل زدم بهش تا نره و منو با این کثافط تنها نزاره

اما مثل اینکه خودشم چاره ای نداشت چون شونه هاشو بالا انداخت و رفت ، اومدم از دست افراز فرار کنم که جلومو گرفت و گفت:

+ کی بود این پسره؟ اومدی اینجا از این غلطا کنی آره؟

صورتش قرمز شده بود و رگای پیشونیش زده بود بیرون ، چقد لذت میبردم از اینکه فشاریش کرده بودم

_ به تو چه؟؟ هرکاری دلم بخواد میکنم و توام هیچ کاری نمیتونی بکنی

اومد چیزی بگه که یهو یه پسره از در وارد شد و گفت:

_افراز بیا دیگه کجایی پس

+ میام الان ، برو داخل میام

_ زود باش بچها منتظرن

از این فرصت استفاده کردم و تند تند خودمو به در رسوندم و وارد عمارت شدم ،

به میزمون برگشتم که دیدم کیانا مضطربه و همش داره جمعیتو نگاه میکنه

_ دنبال کسی میگردی؟

با دیدنم دستشو روی قلبش گذاشت و گفت:

+ وای تو اینجایی؟ داشتم سکته میکردم

_ آره رفتم بیرون یه هوایی بخورم

+ از دسشویی اومدم بیرون دیدم نیستی ، بعد یهو دیدم افراز مثل ببر زخمی داره میره بیرون ، فک کردم باز نقشه ای داره

_ نه حالم خوبه

+ افرازو دیدی بیرون؟؟ چیزی نگفت بهت؟؟

_ چرا....

با قطع شدن آهنگ ، حرف‌ منم‌ نصفه موند و توجهم به دیجی جمع شد

+ خب خب خوش میگذرهههه؟
دیدگاه ها (۰)

#پارت69شیطونکِ بابا🥺💜جمعیت یک صدا بعله ی کشداری گفتن و دیجی ...

#پارت70شیطونکِ بابا🥺💜+ ترسوندمت؟؟ شرمنده_ ایرادی نداره+ راست...

کیا آماده. 6پارت جذاب هستندددد?!∞😍✨⁦🌨️⁩💕

ایش انگار چهلم ننشه🤘🤣

ادامه ی پارت ⁷ .....ویو جناجنا: خوب شد؟کای : اره....خیلی هم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط