باید باهات حرف بزنم...
باید باهات حرف بزنم...
دستم و گرفت و نشوندم روی مبل، گفت : چرا آستینت خیسه؟
گفتم: صورتم و شستم!
گفت : عین بچه هایی چرا؟
گفتم : چی شده مگه؟
گفت : آستینت و خیس می کنی!
نگاش کردم، گفتم : چیزی میخوای بگی؟
گفت :رفت، تمام شد.حواست نیست یا خودت و زدی به کوچه علی چپ، گفتم یه وقتایی باید وایساد کنار تا یه کسایی برن.
راه رو باید باز کرد، وگرنه بعد میان سراغت غر میزنن که نذاشتی و نخواستی و ندیدی و ...
نگام کرد ، طولانی!
رفتنی موندنی نیست ، نباید نگهش داشت.
گفت بادلت چیکار می کنی؟
گفتم اگه تو سراغم نیای،آستینام و خیس می کنم که حواسم از دلم پرت شه!
بچه میشم، اونا راحت از خیلی چیزا میگذرن.😔
دستم و گرفت و نشوندم روی مبل، گفت : چرا آستینت خیسه؟
گفتم: صورتم و شستم!
گفت : عین بچه هایی چرا؟
گفتم : چی شده مگه؟
گفت : آستینت و خیس می کنی!
نگاش کردم، گفتم : چیزی میخوای بگی؟
گفت :رفت، تمام شد.حواست نیست یا خودت و زدی به کوچه علی چپ، گفتم یه وقتایی باید وایساد کنار تا یه کسایی برن.
راه رو باید باز کرد، وگرنه بعد میان سراغت غر میزنن که نذاشتی و نخواستی و ندیدی و ...
نگام کرد ، طولانی!
رفتنی موندنی نیست ، نباید نگهش داشت.
گفت بادلت چیکار می کنی؟
گفتم اگه تو سراغم نیای،آستینام و خیس می کنم که حواسم از دلم پرت شه!
بچه میشم، اونا راحت از خیلی چیزا میگذرن.😔
۶.۱k
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.