کابوس تلخ
کابوس تلخ
p :4🍓
اون اون سویالا بود دوست سال قبلم رفتم بغلش
ا.ت: سلامممم الاغغغ
سویالا: سلام پلشت
ا.ت : بیا بریم خونه سولی هم هست
سویالا : عه چه خوب من چن تا نودل بخرم الان میام
ا.ت: باشه پس منم انرژی زا میخرم
خریدشونو کردن و رفتن خونه نودل هارو درست کردن و خوردن و بعدش خوابیدن
چند سال بعد
کوک ویو
دلم خیلی برای ا.ت تنگ شده بود دلم گریه میخاست دلم میخاست از ته دل فریاد بزنم برام سفر کاری پیش اومد ترکیه رفتم
ویو ادمین
کوک رفت ترکیه و اونجا یه خونه اجاره کرد
ا.ت ویو
همسایه جدید اومده گفته بودن کره ایه من اهمیت ندادم
صبح :
ا.ت: صبح با نور خورشید بیدار شدم نمیدونم چرا ولی یه نامه پشت در افتاده بود بازش کردم انگار باید میرفتم خدمتکاری میکردم برای همسایه
کوک ویو
اون دختره اشنا میزد منم گفتم بیارنش واسم خدمتکاری کنه
ا.ت: رفتم داخل قدم اول که برداشتم بادیگارد درو باز کرد و با یه لبخند ملیحی بهم نگاه کرد بادیگارده اشنا میزد گفته بود برم تو اتاق ارباب داشتم با خودم حرف میزدم که چرا گیر این افتادم که در که باز شد با چیزی که دیدم خشکم زد....
🥱ببخشید کم بود خونه دختر عمومم🍉🍇🍇
p :4🍓
اون اون سویالا بود دوست سال قبلم رفتم بغلش
ا.ت: سلامممم الاغغغ
سویالا: سلام پلشت
ا.ت : بیا بریم خونه سولی هم هست
سویالا : عه چه خوب من چن تا نودل بخرم الان میام
ا.ت: باشه پس منم انرژی زا میخرم
خریدشونو کردن و رفتن خونه نودل هارو درست کردن و خوردن و بعدش خوابیدن
چند سال بعد
کوک ویو
دلم خیلی برای ا.ت تنگ شده بود دلم گریه میخاست دلم میخاست از ته دل فریاد بزنم برام سفر کاری پیش اومد ترکیه رفتم
ویو ادمین
کوک رفت ترکیه و اونجا یه خونه اجاره کرد
ا.ت ویو
همسایه جدید اومده گفته بودن کره ایه من اهمیت ندادم
صبح :
ا.ت: صبح با نور خورشید بیدار شدم نمیدونم چرا ولی یه نامه پشت در افتاده بود بازش کردم انگار باید میرفتم خدمتکاری میکردم برای همسایه
کوک ویو
اون دختره اشنا میزد منم گفتم بیارنش واسم خدمتکاری کنه
ا.ت: رفتم داخل قدم اول که برداشتم بادیگارد درو باز کرد و با یه لبخند ملیحی بهم نگاه کرد بادیگارده اشنا میزد گفته بود برم تو اتاق ارباب داشتم با خودم حرف میزدم که چرا گیر این افتادم که در که باز شد با چیزی که دیدم خشکم زد....
🥱ببخشید کم بود خونه دختر عمومم🍉🍇🍇
۵.۳k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.