نسیم

نسیـــم ،


دانــه از دوش مـورچــه انـداخت . . . .


مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:


گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . . . !!!


کـاش بیـشتـــر نسیم بــوزد . . . . .





پروردگار مهربان من ،


از دوزخ این بهشت رهایی ام بخش . . . . !


در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است ,


و هر زمزمه ای بانگ عزایی . . . .


و هر چشم اندازی ,


سکوتِ گنگ و بی حاصل و رنجزای گسترده ای . . . .


در هراس دم می زنم ،


در بیقراری زندگی می کنم ,


و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است . . . . !


هیچ کس ، هیچ چیز در اینجا به خود هیچ نیست . . . .


بودن من بی مخاطب مانده است . . . .


من در این بهشت ،


همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم . . . . !


تو قلب بیگانه را می شناسی ,


که خود در سرزمین وجود بیگانه بوده ای . . . . !


کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم . . . .


#یا_الله
دیدگاه ها (۶)

آقاای من . . . .!امروز نیمه شعبان است . . . .روز ولادت تو . ...

یه عمر دعا میکردم آقا رو ببینم ،یکشب خواب دیدم . . . .فردای ...

As I stared into your eyes ,you asked me why I was about to ...

نـــــه اینکــــــه فکــر کنی دیوانه شـــده ام ,نه . . . . !...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط