آقاای من . . . .!
آقاای من . . . .!
امروز نیمه شعبان است . . . .
روز ولادت تو . . . .
نیمه شعبان حال و هوای دیگری دارد . . . .
کوچه ها آذین بندان شده ، همه جا را ریسه می کشند . . . .
اهالی همه محله ها جلوی در خانه هایشان را آب و جارو می کنند . . . .
خیابانها چراغانی می شود ،
و مردم خود را برای جشن میلادت در نیمه شعبان آماده می کنند . . . .
و من چه بگویم . . . .
بگویم دلم گرفته ، یا بگویم رو سیاهم . . . .
بگویم منتظرم ،یا بگویم هنوز دلم را آب و جارو نکرده ام . . . .
چگونه بگویم . . . .
به خود بگویم یا به دیگران . . . .
آیا گوش دلم به این حرفها توجه می کند . . . .
کسی که عمری زندگی می کند فقط برای زندگی کردن ،
نه خود را می شناسد و نه زندگی را . . . .
همیشه گمان می کند که دارد زندگی میکند ،
اما کدام زندگی . . . . ؟
اگر این حرفهای پریشان را نزنم چه کنم . . . . ؟
شاید بتوانم کمی خودم را سبک کنم . . . .
این هفته هم میرود و نیمه شعبان هم تمام می شود ،
و باز قم و جمکران خلوت می شود . . . .
و ما در انتظار نیمه شعبانی دیگر . . . .
همه منتظرت هستند . . . .
اما من . . . .
من آیا منتظرت هستم . . . . ؟
من چه کرده ام . . . . ؟
کدام کوچه را جارو کرده ام . . . . ؟
من حتی دل خودم را آب و جارو نکرده ام . . . .
کدام محله را ریسه بسته ام . . . . ؟
من حتی دل خودم را ریسه نبسته ام . . . .
کدام خیابان را چراغانی کردم . . . . ؟
سالهاست که چراغ دلم سوخته و درستش نکرده ام . . . .
آقا جان . . . .
اگر نیمه شعبان به مسجد جمکرانت نیایم چه کنم . . . . ؟
تنها امیدم گمان می کنی غیر از مسجد جمکران توست . . . . ؟
یا نه . . . . ؟
آیا باید به چیز دیگری امید ببندم . . . . ؟
تمام سال می آید و می رود . . . .
رمضان . . . .محرم و صفر . . . .
رجب و شعبان . . . .
ایام سرور و شادی ،
یا سوگواری و عزای امامان و پیامبر و باقی صالحان آمد و رفت . . . .
من چه فرقی کردم . . . . ؟
که حال نیمه شعبان برای من فرقی داشته باشد . . . . ؟
اما در دلم چیزی می گوید نیمه شعبان فرق می کند . . . .
سالگرد ولادت امام حاضر و زنده ای است ،
که امید زمین و زمان است . . . .
امامی که هزار و چهارصد سال عمر کرده ،
و هزار و چهارصد سال در غیبت صبر کرده . . . .
آقاجان تو امام زمان من هستی . . . .
یعنی اکنون تو امام من هستی . . . .
من زمان امامان دیگر را درک نکردم ،
هرچند از فیض وجودشان بهره مند می شوم . . . .
اما همیشه این رسم بوده که باید پیروی امام زنده را نمود . . . .
و من چه بد پیروی هستم . . . .
اما به هر حال به پای شما نوشته می شوم . . . .
مثل میلیاردها آدمی که در این هزار و چهارصد سال ،
به پای شما نوشته شده اند . . . .
اما جزو یارانت نشدم . . . .
چه کنم که خیلی بدم . . . . ؟
چه کنم که به یاری امام زمانم نمی شتابم . . . . ؟
چه سرد و بی حوصله از کنار مسایل مربوط به شما می گذرم . . . .
ای کاش ،
لااقل گم می شدم . . . .
ناپیدا می شدم . . . .
از خودم خجالت می کشم . . . .
امام من هزار و چهارصد سال منتظر است ،
و من یک روز منتظر نشدم . . . .
ای آقا و مولای من . . . .
چقدر از شما دورم و چقدر جاهلانه این دوری را فراموش می کنم . . . .
چقدر من کوته نظر هستم . . . .
امام من بزرگی است که مثل او در دنیا نیست . . . .
و من منتظرش نباشم . . . .
چقدر من کم ثمر هستم . . . .
چقدر نادان هستم که نمی خواهم همسایه ات باشم . . . .
واقعا چقدر آرزوی دیدار شما را دل دارم . . . .؟
چقدر . . . .؟
این همه شعر گفته شده . . . .
این همه نثر نوشته شده . . . .
میگویند :
محبوب من دوری تو و ندیدنت برایمان سخت است . . . .
اما آیا من لیاقت تکرار این کلمات را دارم . . . . ؟
کسی که واقعا در قلبش مشتاق و محتاج دیدارت نباشد ،
را چه کاری با این کلمات و عبارات است . . . . ؟
آیا من دلتنگ تو شده ام . . . . ؟
پس بی قراری ام کو . . . ؟
پس فرمانبرداری ام کو . . . . ؟
مولای من . . . .
باید اقرار کنم همانگونه که خود و زندگی را نمی شناسم ،
شما را هم نمی شناسم . . . .
ین اقرار برای من بسیار تلخ است . . . .
اما حقیقت است . . . .
کسی که خود را شناخت خدایش را می شناسد . . . .
کسی که خود را شناخت جهانش را هم می شناسد . . . .
اما کسی که خود را نشناخت امامش را نیز نمی شناسد . . . .
ای امامم . . . . !
کمکم کن تا خود را بشناسم تا شما را بشناسم . . . .
چون بدون شما . . . .
مدتی هست که ظرف گله ام سر رفته،
خودم از دست خودم حوصله ام سر رفته...
نه امید است به من تا که امیدت باشم،
نه مفیدم که مگر«شیخ مفیدت» باشم...
دلم آن دل که خودت دست دلم دادی نیست،
نفسم آن نفس پنجره فولادی نیست...
نیتم پاک نشد فال دلم خوب شود،
باز با روضه مگر ، حال دلم خوب شود...
#یا_
امروز نیمه شعبان است . . . .
روز ولادت تو . . . .
نیمه شعبان حال و هوای دیگری دارد . . . .
کوچه ها آذین بندان شده ، همه جا را ریسه می کشند . . . .
اهالی همه محله ها جلوی در خانه هایشان را آب و جارو می کنند . . . .
خیابانها چراغانی می شود ،
و مردم خود را برای جشن میلادت در نیمه شعبان آماده می کنند . . . .
و من چه بگویم . . . .
بگویم دلم گرفته ، یا بگویم رو سیاهم . . . .
بگویم منتظرم ،یا بگویم هنوز دلم را آب و جارو نکرده ام . . . .
چگونه بگویم . . . .
به خود بگویم یا به دیگران . . . .
آیا گوش دلم به این حرفها توجه می کند . . . .
کسی که عمری زندگی می کند فقط برای زندگی کردن ،
نه خود را می شناسد و نه زندگی را . . . .
همیشه گمان می کند که دارد زندگی میکند ،
اما کدام زندگی . . . . ؟
اگر این حرفهای پریشان را نزنم چه کنم . . . . ؟
شاید بتوانم کمی خودم را سبک کنم . . . .
این هفته هم میرود و نیمه شعبان هم تمام می شود ،
و باز قم و جمکران خلوت می شود . . . .
و ما در انتظار نیمه شعبانی دیگر . . . .
همه منتظرت هستند . . . .
اما من . . . .
من آیا منتظرت هستم . . . . ؟
من چه کرده ام . . . . ؟
کدام کوچه را جارو کرده ام . . . . ؟
من حتی دل خودم را آب و جارو نکرده ام . . . .
کدام محله را ریسه بسته ام . . . . ؟
من حتی دل خودم را ریسه نبسته ام . . . .
کدام خیابان را چراغانی کردم . . . . ؟
سالهاست که چراغ دلم سوخته و درستش نکرده ام . . . .
آقا جان . . . .
اگر نیمه شعبان به مسجد جمکرانت نیایم چه کنم . . . . ؟
تنها امیدم گمان می کنی غیر از مسجد جمکران توست . . . . ؟
یا نه . . . . ؟
آیا باید به چیز دیگری امید ببندم . . . . ؟
تمام سال می آید و می رود . . . .
رمضان . . . .محرم و صفر . . . .
رجب و شعبان . . . .
ایام سرور و شادی ،
یا سوگواری و عزای امامان و پیامبر و باقی صالحان آمد و رفت . . . .
من چه فرقی کردم . . . . ؟
که حال نیمه شعبان برای من فرقی داشته باشد . . . . ؟
اما در دلم چیزی می گوید نیمه شعبان فرق می کند . . . .
سالگرد ولادت امام حاضر و زنده ای است ،
که امید زمین و زمان است . . . .
امامی که هزار و چهارصد سال عمر کرده ،
و هزار و چهارصد سال در غیبت صبر کرده . . . .
آقاجان تو امام زمان من هستی . . . .
یعنی اکنون تو امام من هستی . . . .
من زمان امامان دیگر را درک نکردم ،
هرچند از فیض وجودشان بهره مند می شوم . . . .
اما همیشه این رسم بوده که باید پیروی امام زنده را نمود . . . .
و من چه بد پیروی هستم . . . .
اما به هر حال به پای شما نوشته می شوم . . . .
مثل میلیاردها آدمی که در این هزار و چهارصد سال ،
به پای شما نوشته شده اند . . . .
اما جزو یارانت نشدم . . . .
چه کنم که خیلی بدم . . . . ؟
چه کنم که به یاری امام زمانم نمی شتابم . . . . ؟
چه سرد و بی حوصله از کنار مسایل مربوط به شما می گذرم . . . .
ای کاش ،
لااقل گم می شدم . . . .
ناپیدا می شدم . . . .
از خودم خجالت می کشم . . . .
امام من هزار و چهارصد سال منتظر است ،
و من یک روز منتظر نشدم . . . .
ای آقا و مولای من . . . .
چقدر از شما دورم و چقدر جاهلانه این دوری را فراموش می کنم . . . .
چقدر من کوته نظر هستم . . . .
امام من بزرگی است که مثل او در دنیا نیست . . . .
و من منتظرش نباشم . . . .
چقدر من کم ثمر هستم . . . .
چقدر نادان هستم که نمی خواهم همسایه ات باشم . . . .
واقعا چقدر آرزوی دیدار شما را دل دارم . . . .؟
چقدر . . . .؟
این همه شعر گفته شده . . . .
این همه نثر نوشته شده . . . .
میگویند :
محبوب من دوری تو و ندیدنت برایمان سخت است . . . .
اما آیا من لیاقت تکرار این کلمات را دارم . . . . ؟
کسی که واقعا در قلبش مشتاق و محتاج دیدارت نباشد ،
را چه کاری با این کلمات و عبارات است . . . . ؟
آیا من دلتنگ تو شده ام . . . . ؟
پس بی قراری ام کو . . . ؟
پس فرمانبرداری ام کو . . . . ؟
مولای من . . . .
باید اقرار کنم همانگونه که خود و زندگی را نمی شناسم ،
شما را هم نمی شناسم . . . .
ین اقرار برای من بسیار تلخ است . . . .
اما حقیقت است . . . .
کسی که خود را شناخت خدایش را می شناسد . . . .
کسی که خود را شناخت جهانش را هم می شناسد . . . .
اما کسی که خود را نشناخت امامش را نیز نمی شناسد . . . .
ای امامم . . . . !
کمکم کن تا خود را بشناسم تا شما را بشناسم . . . .
چون بدون شما . . . .
مدتی هست که ظرف گله ام سر رفته،
خودم از دست خودم حوصله ام سر رفته...
نه امید است به من تا که امیدت باشم،
نه مفیدم که مگر«شیخ مفیدت» باشم...
دلم آن دل که خودت دست دلم دادی نیست،
نفسم آن نفس پنجره فولادی نیست...
نیتم پاک نشد فال دلم خوب شود،
باز با روضه مگر ، حال دلم خوب شود...
#یا_
۵.۸k
۱۳ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.